تاریخ: ۱۰:۲۷ :: ۱۳۹۹/۰۸/۰۵
حزب توده به هاشمی و موسوی اطلاعات می‌داد

مرور روایت‌های تاریخی حتی با سؤالات تکراری از زبان چهره‌های مختلف می‌تواند راه‌گشای روشن‌سازی بخشی از تاریخ معاصر میهن ما باشد، حزب توده ایران و نقش اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در کشورمان در دهه ۶۰ بحث مفصل و بحث‌برانگیزی است که نکات مبهم بسیاری دارد.

‌امیرحسین جعفری در روزنامه شرق نوشت:  در همین زمینه گفت‌وگو کردیم با نعمت‌الله ایزدی، زندانی پیش از انقلاب، فرماندار سابق اصفهان، کارمند دفتر سیاسی نخست‌وزیری، مشاور وزیر خارجه، سفیر ایران در شوروی و جمهوری‌های پس از آن، رئیس هیئت‌مدیره صندوق بازنشستگی کشوری. ایزدی خاطراتش را نیز در کتابی به نام مأموریت در مسکو مفصلا به نگارش درآورده است.   ‌مبارزه را پیش از انقلاب از چه زمانی و با چه گروهی آغاز کردید؟ ‌من با گروه خاصی در ارتباط نبودم، در سال ۱۳۵۴ به دانشگاه صنعتی شریف وارد شدم. در ماه‌های اول دوران تحصیلم تظاهرات‌هایی انجام شد که من در سوم آذر سال ۱۳۵۴ در تظاهرات دستگیر شدم اما بعدا چون یک‌سری فعالیت‌های‌مان برای ساواک رو شد شش سال محکومیت گرفتم. ابتدا صد روز در کمیته مشترک ضدخرابکاری بودم و سپس به زندان قصر منتقل شدم. در زندان نیز تقریبا با همه هم‌بند بودیم. آنجا افراد نسبت به سال‌های محکومیت دسته‌بندی شده بودند؛ مثلا پنج سال و هشت سال و بیشتر هر‌کدام در یک بند بودند اما در ماه‌های آخر که آزادی‌ها پیش آمد ارتباط بین بند‌ها بیشتر شد و به همین دلیل با همه آشنا بودم و در ۲۸ آبان ۵۷ با دومین گروه زندانیان سیاسی آزاد شدم. ‌دعواهای درون زندان از چه قرار بود؟ آیا اختلافات درون زندان بر روندهای پس از انقلاب تأثیر گذاشت؟

دو دسته عمده در زندان وجود داشت؛ مذهبی‌ها و مارکسیست‌ها که هر‌کدام با یکدیگر دعوا داشتند. گروه‌های چپ دسته‌بندی‌های مختلفی داشتند؛ چپ مائوئیست، طرفدار شوروی، طرفدار مبارزه مسلحانه، مبارزه سیاسی و… که در آغاز دعوا‌ها میان چپ‌ها شروع شد که چند دسته شدند و بعد از مدتی میان گروه‌های مذهبی نیز اختلاف افتاد که عمده‌ترین آن اعضای سازمان مجاهدین خلق بودند و کسانی که به نوعی هوادار آنها به حساب می‌آمدند که بعد از مهر ۵۴ با تغییر ایدئولوژی سازمان اختلافات جدی پیش آمد، در بند‌های مختلف نیز متفاوت بود؛ مثلا در بند ما سردمدار جدایی از سازمان مجاهدین خلق محسن مخملباف بود. با وجود اینکه خودش جذب سازمان مجاهدین شده بود ولی بعد از یکی، دو سال رفتار آنها را نمی‌پسندید و جدا شد. در بند‌های دیگر هم افراد مختلفی بودند از مؤتلفه تا حزب ملل و… که مشی مجاهدین را نمی‌پسندیدند ولی آنچه من به خاطر می‌آورم شروعش از بند ما با فعالیت‌های محسن مخملباف بود که به طور علنی و تشکلی در مخالفت با سازمان مجاهدین شکل گرفت. البته آن موقع گروه‌های مختلف اسم پیدا کردند ولی در داخل زندان مذهبیون نیز دو دسته بودند که یکی از بحث‌های‌شان نحوه تعامل با مارکسیست‌ها بود، نجس‌بودن مارکسیست‌ها بود و اینکه تعامل با آنها ممنوع است و دستشان را نباید به آنها بزنند و کافرند. این گروه‌ها اهل فتوا بودند و ظاهرا فتوایی از علما در این رابطه گرفته بودند ولی عده‌ای معتقد بودند اینها نجس فکری‌اند و نجس جسمی نیستند؛ بین این دو دسته نیز اختلاف بود که بعد‌ها به بیرون از زندان کشیده شد. ‌بعد از پیروزی انقلاب در کدام ارگان مشغول به کار شدید؟ پس از پیروزی انقلاب ابتدا وارد کمیته شدم و تا آبان ۵۸ در آنجا بودم. پس از آن به استانداری اصفهان برای همکاری با محمدکاظم موسوی‌بجنوردی رفتم و مدتی نیز فرماندار بودم و در سال ۱۳۶۰ در حال مهاجرت به تهران بودم که بعضی از دوستان دوران زندان از جمله آقایان بهزاد نبوی، خسرو تهرانی و شهید رجایی که از دوستان داخل زندان بودند پیشنهاد کردند در نخست‌وزیری کار کنم که در بخش سیاسی آن مجموعه مشغول به کار شدم و تا سال ۶۸ نیز به فعالیت در آن نهاد ادامه دادم اما پرونده‌ای کار نمی‌کردم و تمایل کاری‌ام سیاست خارجی بود به همین علت در مسائل داخلی دخالتی نداشتم. ‌هشتم شهریور کجا بودید؟ کشمیری را دیده بودید؟ کشمیری را دیده بودم ولی ارتباط کاری نداشتم. هشتم شهریور نیز در همان ساختمان نخست‌وزیری بودم؛ انفجار در طبقه اول انجام شد و ما در طبقه دوم بودیم و ارتباطی نیز با آن جلسه نداشتیم. ‌در پرونده حزب توده اطلاعات یا مسئولیتی داشتید؟ من به تناسب روی جریانات حزب توده و ارتباط‌شان با شوروی اطلاع داشتم ولی کار مستقیمی روی آن انجام ندادم، آنها یک‌سری اطلاعات به نخست‌وزیری می‌دادند و سعی می‌کردند حساسیت دولت را روی فعالیت سلطنت‌طلب‌ها و ضد انقلاب راست متمرکز کنند و مقداری با اطلاعاتی که می‌دهند ذهن‌ها را از فعالیت‌های خودشان و گروه‌های چپ منحرف کنند، هم به آقای هاشمی اطلاعات می‌دادند و هم به آقای موسوی؛ مثلا اطلاعات می‌آوردند فردی در خارج کشور مشغول فعالیت علیه انقلاب است و ما نیز این اطلاعات را پس از بررسی به وزارت خارجه می‌دادیم ولی اکثرا همین مدل همکاری داشتند که به ‌صورت نامه‌نگاری بود.

‌شما از دیدار و همکاری دستگاه امنیتی با کوزیچکین مطلع بودید؟ در سفر به پاکستان حضور داشتید؟ اصلا آن‌ موقع مطلع نشدیم و بعدا فهمیدیم ارتباطی با کوزیچکین گرفته‌اند، این کاری بود که تصمیمش در سطح سران سه قوه بود. ‌چرا با حزب توده برخورد شد؟ بعد از اینکه جمهوری اسلامی با مجاهدین خلق برخورد کرد و خیالش از آن جهت راحت شد، طبیعی بود که توجه‌ها به سمت گروه‌های دیگر معطوف شود، اینها نیز حزب طرفدار شوروی بودند و در خبر‌ها بود که با سفارت شوروی ارتباط دارند که سپاه نیز روی این پرونده کار می‌کرد، به‌ویژه یک‌سری مسئله نیز درباره جنگ پیش آمد که احساس می‌شد اطلاعاتی به شوروی داده‌اند و با این ذهنیت با حزب توده برخورد شد. ‌ ‌فقط به همین علت؟ در جریان پرونده قرار ندارم که چه اعترافاتی کردند؛ البته تلویزیون در آن سال‌ها پخش کرد و گفتند شاخه نظامی داشتیم و در آن مقطع کسی تصور نمی‌کرد حزب توده شاخه نظامی داشته باشد و در زندان قبل از انقلاب نیز با فعالیت نظامی مخالف بودند و به نظر می‌رسد اعترافات‌شان منجر به اعدام‌شان شد و درباره آنها بیشتر ارتباط با شوروی مطرح بود و اطلاعات سپاه روی این پرونده کار می‌کرد. ‌میرحسین موسوی در جریان بود؟ خیلی بعید می‌دانم. ‌مقامات شوروی در مذاکرات‌شان با شما اعتراضی درباره رفتار جمهوری اسلامی با حزب توده داشتند؟ خیر، اصلا دیگر این بحث‌ها نبود، من وقتی به شوروی رفتم یک‌سال‌و‌نیم بعدش شوروی فروپاشید و در ایران نیز جنگ تمام شده بود و دولت آقای هاشمی بر سر کار بود و رقابت بر سر سرمایه‌گذاری در ایران بود، به‌ویژه شوروی نیز علاقه‌مند بود و از قدیم نیز در ساخت صنایع در ایران از‌جمله ذوب‌آهن، ماشین‌سازی و… حضور داشتند و شوروی نیز آن‌قدر مشکلات داخلی داشت که این مسائل در آن گم بود و وضعیت شوروی این‌قدر حاد شده بود که بحث این بود که چگونه اتحاد را حفظ کنند و مباحث مربوط به گذشته یک بار هم در مذاکرات‌شان مطرح نشد. ‌برخورد با حزب توده تأثیری بر روابط با شوروی داشت؟ در ظاهر شوروی‌ها یک‌سری برخورد‌های سیاسی و دیپلماتیک کردند که در قالب حزب توده نیز نبود و غیرمستقیم اعتراض کردند این حزبی را که طرفدار خط امام و انقلاب بود، با آنها برخورد کردند ولی در قالب جزئی‌تر ایران تصمیم گرفت ۱۸ دیپلمات شوروی را اخراج کند، آنها نیز سه دیپلمات ما را اخراج کردند و برخورد‌ها به این شکل بود، این دیپلمات‌ها نیز به علت اعترافات اعضای حزب توده مبنی بر ارتباط با سفارت و به‌عنوان عنصر نامطلوب در ایران اخراج شدند و عده‌ای از آن دپیلمات‌ها واقعا جزء کا.گ.ب بودند.

‌در اوایل انقلاب شما سفری به آلمان شرقی داشته‌اید، قصه این سفر چیست؟ من آن سفر را در سال۶۰ رفتم و ربطی به این مسائل و حزب توده نداشت؛ از سال ۵۹ تا ۶۱ جمهوری اسلامی تصمیم گرفته بود به مناسبت سالگرد انقلاب هیئت‌هایی را به کشور‌های دیگر بفرستد و وضعیت کشور و انقلاب را توجیه کند و آن کشور‌ها را با آرمان‌های انقلاب آشناتر کند و کشورهایی انتخاب می‌شدند که باید به آنها سفر می‌شد، البته ممکن بود کشوری نپذیرد، به‌هرحال هیئت‌هایی در سطح وزرا، نمایندگان مجلس و معاونان نخست‌وزیر اعزام می‌شدند و من نیز هیئتی را همراهی کردم، آن زمان مسئول تیم ما آقای جاسبی به‌عنوان معاون نخست‌وزیر و رئیس سازمان استخدامی بود که به آلمان شرقی، غربی و چکسلواکی رفتیم. ‌روس‌هراسی در میان ایرانیان ریشه در چه چیزی دارد؟ روس‌ها وضعیتی در ۲۰۰ سال گذشته داشته‌اند که سابقه خوبی از خود به جا نگذاشته‌اند. از ابتدای قرن ۱۹ که جنگ‌های ایران و روس شروع می‌شود و این روند جنگ‌ها سال‌ها ادامه داشت که منجر به قرارداد‌های ترکمانچای و گلستان شد از طرفی نفوذ روسیه بر دربار قاجار شدید بود، به‌طوری‌که ولیعهد‌ها برای پادشاهی باید مدتی را در تبریز می‌گذراندند و روسیه نیز در آن شهر خیلی نفوذ داشت و با مقامات ارتباط می‌گرفت و این ذهنیت را در تاریخ درست کرده است که حکومت در ایران دو دسته است، نخست‌وزیران توسط انگلیس و پادشاهان توسط روس‌ها هدایت می‌شوند. اینها در قرن ۱۹ بود، در قرن بیستم باز انقلابی که در شوروی و نهضت جنگل و… پیش آمد تا به جنگ جهانی دوم و فرقه دموکرات و مسائل این‌چنینی رسیدیم و باعث شد ذهنیت منفی نسبت به روس‌ها ایجاد شود و بعد از آن نیز ادامه پیدا کرد. دیگران نیز به این روس‌هراسی دامن می‌زدند و آمریکایی‌ها در دوران جنگ سرد علیه شوروی در ایران تبلیغات منفی می‌کردند و حزب توده نیز رفتار درستی در دوران مصدق نداشت. ‌در مقابل، ایران‌هراسی در شوروی یا کلا میان روس‌ها وجود داشت؟ این‌قدر که شوروی در مرکز سیاست خارجی ایران است، ایران در مرکز سیاست‌های آنها نیست، نهایتا ایران‌هراسی بعد از انقلاب یک مقدار ایجاد شد آن هم وقتی که جمهوری‌های مسلمان‌نشین جنوب شوروی به‌تدریج گرایش‌هایی نسبت به ایران نشان دادند و باعث شد تبلیغ ایران‌هراسی شود. یک بحث کلی دیگری نیز از دید من مطرح است و آن بحث انقلاب ایران است؛ وقتی انقلاب پیروز شد یک رقیب جدی برای شوروی شد زیرا قبل از آن شوروی بود که انقلاب را به کشور‌های دیگر صادر می‌کرد و معلم نهضت‌های رهایی‌بخش بود، اما بعد از انقلاب گرایش‌ها به سمت ما شد و نهضت‌های رهایی‌بخش به سوی ما آمدند و رقابت نانوشته‌ای بین ایران و شوروی ایجاد شد که قرار است چه انقلابی صادر شود؟ و چه کسی باید انقلاب را صادر کند؟ و به علت اینکه جامعه هدف کشور‌های جهان سوم بود و ما و شوروی روی این کشور‌ها تمرکز داشتیم، باعث رقابت شد. ‌اقدامات ضدایرانی آمریکا معاصرتر از اقدامات شوروی است، چرا تمایل به آمریکا در جو عمومی زیاد است؟ اینکه جو عمومی به نفع آمریکاست باید نظرسنجی شود البته ظواهر این‌گونه نشان می‌دهد وقتی افکار عمومی از روس‌ها گریزان‌ است به آمریکا علاقه‌مند می‌شود.

البته من به این موضوع وارد نمی‌شوم و با این تعبیر موافقم که ذهنیت ایرانی‌ها به علت تسلط غربی‌ها در ایران ذهنیتی غرب‌گرایانه بوده است و بعد از جنگ اول جهانی اولین کشورهایی که به ایران می‌آیند آلمان و فرانسه و انگلیس هستند و ما نیز اولین دانشجوهای‌ خود را به اروپا می‌فرستیم و طبیعی است که این مجموعه چنین ذهنیتی را ایجاد کند و عملکرد شوروی‌ها و ذهنیت مردم نسبت به آنها یک نوع عدم تمایل است و حکومت ایران در قبل انقلاب نیز به چنین چیزی علاقه داشته است. ‌در جریان ورود مک‌فارلین به ایران بودید؟ خیر، وقتی لو رفت ما متوجه شدیم و با ما صحبتی نکرده بودند؛ البته آن زمان من در وزارت خارجه نبودم. ‌بعد از فروپاشی شوروی زمزمه الحاق آذربایجان به ایران شنیده می‌شد، در شوروی چه‌ خبر بود؟ ‌بیشترین بحثی که آن زمان شد و اعتقادم این است که شاید آمریکایی‌ها بیشتر به آن دامن زده‌اند بحث یکی‌شدن آذربایجان‌ها بود و می‌گفتند جنگ‌ها باعث جدایی این مناطق شده است و آمریکایی‌ها یک نقشه آذربایجان واحد چاپ کردند و مشخصات و جمعیت و ظرفیت‌های اقتصادی و… را درباره آذربایجان منتشر کردند و گفتند حالا که شوروی در حال فروپاشی است، این ظرفیت وجود دارد که آذربایجانی‌ها متحد شوند و این بحث روز آن زمان بود و در هر دو آذربایجان نیز طرفدارانی داشت و برخی امکانات ظاهری باکو نظر عده‌ای را جلب کرده بود ولی در عمل اتفاق خاصی نیفتاد، در آن زمان وزارت خارجه به ریاست آقای ولایتی تصمیم گرفت ستادی به نام جمهوری‌ها تشکیل دهد و مسئول بخش اروپای شرقی آن من بودم، اولین اقدام جمهوری‌های جدا‌شده از شوروی ایجاد ارتباط با اسرائیل بود و اسرائیل پشت مرز‌های ما حضور پیدا کرده بود و خیلی محتاط برخورد می‌کردیم. ‌‌یک خاطره شنیده‌نشده هم برای‌مان بگویید. ‌آقای لاوروف که وزیر خارجی فعلی روسیه است زمانی ‌که من در مسکو بودم معاون بین‌الملل وزارت خارجه بود، مدتی نیز سفیر روسیه در سازمان ملل شد. روسیه در آن زمان به قطع‌نامه‌های حقوق بشر علیه ایران رأی مثبت می‌داد و بر سر همین مسائل با لاوروف دیداری داشتم که گفت ما به عنوان پایه‌گذار سازمان ملل و کشوری که عضو دائم شورای امنیت است و حق وتو دارد، نمی‌توانیم بر‌خلاف گزارش گزارشگر ویژه خود رأی دهیم؛ اگر خودمان حرف او را نپذیریم او دیگر وجاهت لازم را ندارد. البته بعد‌ها وقتی خودشان درگیر موضوع حقوق بشر شدند و مسئله چچن پیش آمد این استدلال را زیر پا گذاشتند.  خاطرم هست زمانی ‌که گورباچف دیگر رئیس‌جمهور نبود در بهمن ۱۳۷۰ به ملاقاتش رفتم، تا بابت عملکردش تشکر کنم و بخواهم که اگر مایل است به دولت کمک و مشورت دهد، زیرا یلتسین و گرایشش به غرب نگران‌کننده بود. در این دیدار از او برای سفر به ایران دعوت کردم که پذیرفت و استقبال کرد اما این سفر هیچ‌وقت محقق نشد، به‌ نظرم گورباچف مشکلات شوروی را به‌خوبی درک کرده بود و فردی ملی‌گرا و دلسوز کشورش بود.

print

پاسخی بگذارید