1. انتهای تلخ عشق خون آلود
تاریخ: ۱:۵۸ :: ۱۳۹۹/۰۱/۲۷
انتهای تلخ عشق خون آلود

آن شب دوست دخترم را به منزلمان کشاندم تا عشقم را به او ثابت کنم!

سرویس حوادث:به همین دلیل ناگهان تیغ را روی دستم کشیدم تا با جاری شدن خون، به آن دختر بگویم که من دیگر به او وابسته شده ام و نباید با دوست من ارتباطی داشته باشد اما هنوز خون از دستم می چکید که تلفن او زنگ خورد و پیامد آن یک حادثه هولناک بود و …

آن شب وقتی نظر «بهاره» را جویا شدم، گفت: زمانی که برای اولین بار به خانه «امیر» رفتم، او مرا به عنوان «عروس» به خانواده اش معرفی کرد در حالی که ارتباط من و تو هنوز پنهانی است! و …

با این همه، «بهاره» هنوز در انتخاب بین من و «امیر» تردید داشت. به او گفتم: مدت کمی از آشنایی ما می گذرد اما همه می دانند که من تو را دوست دارم! در عین حال اگر می خواهی با «امیر» ازدواج کنی ، من مشکلی ندارم و حتی به شما کمک می کنم! از سوی دیگر، افکارم به هم ریخته بود و قصد داشتم از «امیر» زهرچشم بگیرم! چند بار به بهانه گفت و گو در مناطق مختلف شهر با او قرار گذاشتم ولی برخی مواقع می ترسیدم سر قرار بروم! گاهی هم «امیر» از این رویارویی وحشت داشت چرا که می دانست احتمال دارد کار به چاقوکشی برسد!

خلاصه، من در شرایط روحی مناسبی نبودم، اولین بار در ۱۷سالگی لب به مشروبات الکلی زدم و از یک سال قبل از وقوع قتل، به خاطر مشکلاتی که با پدرم داشتم، به مصرف قرص های مخدر روی آوردم ولی مقداری مشروب در کمد منزل پنهان کرده بودم .آن شب یکی از دوستانم به منزل ما آمد و اصرار کرد مقداری مشروب به او بدهم! پدر و مادرم به مسافرت شمال رفته بودند و من تنها بودم! بعد از نوشیدن مشروبات الکلی با «امیر» تماس گرفتم و دوباره با او در منطقه قاسم آباد قرار گذاشتم. وقتی او به همراه مردی که سرنشین خودرواش بود (مقتول) سر قرار آمد و میله آهنی را در دستم دید، پدال گاز را فشرد و از محل فرار کرد. چند دقیقه بعد سرنشین خودرو نزد من بازگشت. او خودش را پسرخاله «امیر» معرفی کرد، مشاجره ما به درگیری کشید و در این میان من با چاقو به او حمله ور شدم و ضرباتی به سرش زدم و …

حالا هم خیلی پشیمانم. کاش به نصیحت های خیرخواهانه پدر و مادرم گوش می دادم و دور دختربازی و عرق خوری را خط می کشیدم و از همه مهم تر با دوستان ناباب رفت و آمد نمی کردم، اما دیگر گذشته باز نمی گردد.

print

پاسخی بگذارید