1. نوشته هایی با برچسب معتاد
عاشق بهاره شدم اما…

من و دزدی، من و خلافکاری، هیچ‌وقت در مخیله‌ام نمی‌گنجید. «خودم کردم که لعنت بر خودم باد». بچه خوبی بودم.

مادرکشی

پسر معتاد در یک درگیری خانوادگی مادر پیرش را به قتل رساند

من زن سوم بودم

هنوز چند ماه از زندگی مشترک من و او نگذشته بود که متوجه شدم، کسی که بعد از طلاق به او متکی شده ام و پدر فرزند در راهم است، یکی از افراد خلافکار و دارای پرونده های متعدد است

روزهای تلخ راضیه

وقتی بساط استعمال مواد مخدر را دید سیلی محکمی به من زد و با صدای بلند گفت که به خودت رحم نکردی لااقل به فرزندت رحم کن

مادرم مرا به مردان می فروخت

جثه ضعیفی داشت و مدام در کمپ می خندید. وقتی به اتاق مسئول کمپ آمد 35 روز پاکی را تجربه می کرد. خودش را زهرا از محله شمال شهر بیرجند معرفی کرد، دستانش را به هم گره زد و بی مقدمه داستان زندگی اش را تعریف کرد. «شروع روزهای سیاه زندگی ام با مرگ پدرم رقم خورد، او معتاد نبود اما مادرم اعتیاد داشت و یکی از برادرانم را نیز معتاد کرد.