پایه اعتبار بانک مرکزی، اعتماد و اعتقاد کارگزاران بانک مرکزی به کارکرد صحیح آن است ولی چگونه میتوان کارکرد صحیح یک نهاد را سنجید به آن باور داشت وقتی اطلاعی از تعریف مفاهیم اولیهای آن نداشته باشیم
ایلناز ابراهیمی: روزی به چند نفر توضیح میدهم که بانک مرکزی دروغ نمیگوید و نرخ تورم مصرفکننده همین ۱۳٫۵ درصدی است که برای شهریور اعلام کرده است، مرکز آمار ایران هم دروغ نمیگوید و ۱۱٫۳ درصد برای شهریور ماه را به روشی علمی استخراج کرده است، اگر با هم تفاوت دارند دلیلی برای دستکاری دادهها توسط آنها نیست.
این که با هم متفاوتند به روشهای نمونهگیری و سبد کالایی آنها مربوط است، بعد مجبور میشوم نمونهگیری را توضیح دهم و مفهوم سبد کالا و بعد وارد مفهوم احتمال در علم آمار میشوم و در نهایت مجبور میشوم توضیح دهم درست است که در سبد کالایی او شیشلیک و پوشک بچه و قرص کلسیم وارداتی وجود دارد که قیمت آنها به طور متوسط بیش از دو برابر شده است ولی خیلیها اصلاً بچه ندارند که قیمت پوشاک برایشان مهم باشد و خیلیها به رستوران یا کافیشاپ نمیروند که افزایش قیمت کباب یا قهوه را احساس کنند و در نتیجه ضریب اهمیت این کالاها در سبد مصرفی خانوارها، باید متوسطی از اهمیت آن برای کل مصرفکنندگان کشور نه تنها یک مصرفکننده خاص باشد و البته این قصه سر دراز دارد. چند دقیقه بعد مجبور میشوم توضیح دهم بله، علیرغم این که او در خانوادهاش بیش از بیست نفر جوان بیکار میشناسد ولی بیکاری همین حول و حوش ۱۲ درصدی است که اعلام میشود. تقصیر مرکز آمار ایران نیست که تمام افرادی که دنبال کار نمیگردند یا از یافتن آن ناامید شدهاند، تمام دانشجویان، همه کارگران فصلی، کل افراد خانهدار و نظایر آن از نظر تعاریف علمی آماری جزء بیکاران محسوب نمیشوند. بعد، بحث به جمعیت فعال و غیرفعال، نرخ مشارکت و … میرسد و در نهایت سر تکان میدهد و میگوید این که درست نیست.
درست به نظر برسد یا نرسد، منطبق بر احساس عموم مردم باشد یا نه، همه قبولش داشته باشند یا خیر، بانک مرکزی و مرکز آمار ایران بر اساس قوانین و مقررات و به حکم وظیفه، این آمار و اطلاعات را بر اساس اصول علمی علم اقتصاد و آمار منتشر کرده و در اختیار عموم قرار میدهند و سالها است که اصول حرفهای را در این زمینه رعایت کردهاند. پس مسأله کجاست؟ چگونه میشود که با وجود تلاش آمارگیران، محققان و کارشناسان مربوطه، هنوز هیچ اتفاق نظری بین مردم بر سر پذیرش آمار ارائهشده آن هم در مورد شاخصهای مهمی همچون نرخ تورم که عموم کارگزاران اقتصادی به صورت روزمره با آن سرو کار دارند، وجود ندارد؟
دلیل را میتوان به راحتی در سیستم آموزشی کشور یافت. بررسی اندکی در دروس ارائهشده در گرایشهای مختلف تحصیلی در کشور از ریاضی و تجربی گرفته تا انسانی و فنی و حرفهای و سایر رشتهها نشان میدهد که مباحث اقتصادی به جز در یکی از درسهای پایه دهم انسانی در هیچ یک از دروس رشتهها و گرایشهای دیگر مشاهده نمیشود. در حالی که در دروس مختلف ارائهشده در نظام آموزشی کشور از دورانهای مختلف زمینشناسی گرفته تا نتیجه ترکیب مواد شیمیایی مختلف، نحوه حل معادلات درجه دو و سه، مفهوم گرانش و صدها و هزاران مفهوم دیگر تدریس میشود، هیچ بحثی از تورم که هر فرد بزرگسال هر سال و هر ماه و هر روز در زندگی خود با آن سرو کار دارد، نرخ ارز که با بالا رفتن و پایین آمدنش معیشت روزمره افراد تحت تأثیر قرار میگیرد، بیماری هلندی که سالهاست اقتصاد نفتی ما به آن مبتلاست و دهها مفهوم دیگر اقتصادی که دانستن آن از ضروریات زندگی بشر امروزی است، خبری نیست.
بنابراین طبیعی است که یک فعال اقتصادی که ممکن است تحصیلکرده رشته اقتصاد در دانشگاه نباشد ولی به هر صورت یک کارگزار و کنشگر اقتصادی است، به هنگام شنیدن آمار ارائهشده توسط بانک مرکزی (یا مراکز دیگری همچون مرکز آمار ایران) و نیز اطلاع از سیاستهای مختلف این بزرگترین نهاد مسئول اعمال سیاستهای پولی و ارزی و بانکی کشور، هیچ مقیاسی برای ارزیابی درست بودن یا نبودن آن آمار یا سیاست ندارد چرا که در طول دوران تحصیل، مبانی اولیه علم اقتصاد که علمی بسیار کاربردی است را در سیستم آموزشی نیاموخته است.
این همان مسألهای است که میتواند بیشترین آسیب را به اعتبار بانک مرکزی وارد کند. پایه اعتبار بانک مرکزی، اعتماد و اعتقاد کارگزاران بانک مرکزی به کارکرد صحیح آن است ولی چگونه میتوان کارکرد صحیح یک نهاد را سنجید و به آن باور داشت وقتی هیچ اطلاعی از تعریف مفاهیم اولیهای که آن نهاد با آن سرو کار دارد مانند تورم، نرخ ارز، سیاست انبساطی و انقباضی پولی و نظایر آن نداشته باشیم، با تأکید بر این نکته که پایه و اساس اعتبار بانک مرکزی، نه باور اهل فن و اقتصاددانان و سیاستمداران و بقیه اهل فن، بلکه اعتقاد عموم مردم از تمام طبقههای اجتماعی است و آنها کسانی هستند که بخش اعظمی از برداشت آنها از جهان پیرامونشان در مدارس شکل میگیرد. پس مدارس و مباحث تحصیلی را دریابیم که اعتبار بانک مرکزی از آنجا جان میگیرد.