در جامعه ما هم مانند دیگر نقاط دنیا تبلیغات، نقش پررنگی دارد و ذائقه مردم را تا حدی تغییر داده است که حالا از مسیر تماشای آثاری که بخش متفکر جامعه آن را انتخاب کرده، سر باز میزنند.
به گزارش اقتصاد شمال به نقل از جام جم، فیلمها، موسیقیها، کتابها و سایر آثار هنری منتخب منتقدان یک مسیر را میرود و انتخابهای مردم مسیر دیگری را. هر چند این اتفاق همه جا میافتد، اما در جامعه ما شکاف موجود روز به روز بیشتر شده است. آنقدر که حالا انتخابهای این دو گروه در بیشتر اوقات هیچ شباهت و نزدیکیای با هم ندارند.
این اتفاق در عرصه موسیقی بیش از هر حوزه دیگری رخ میدهد و یک نگاه ساده به آمار کنسرتهای موسیقی ایرانی که سالانه برگزار میشود و مقایسه آن با چند سال قبلترش بخوبی نشان میدهد چقدر سلیقه و انتخابهای مردم تغییر کرده است. هر چند در عرصه موسیقی پاپ هم هستند خوانندهها و گروههای موسیقی که کیفیت کارشان مطلوب باشد و هم مردم انتخابشان کنند و هم اهالی موسیقی آنها را مثبت ارزیابی کنند، اما هم ما میدانیم و هم شما که تعداد ردیهای اهالی موسیقی زیاد است. ردیهایی که البته نسل جوان اغلب اوقات آنها را میپذیرد و تبدیل به دنبال کننده شان میشود.
این ردیها اما اغلب با سازوکارهای خاص آقایان بازرگان موسیقی که بهظاهر مشغول کار هنری هستند، اما در باطن در صدد کسب درآمد بوده و نگاهی اقتصادی به موسیقی دارند، شناخته میشوند. هر چند در این میان هم باز هستند کسانی که فعالیت حرفهای دارند، اما خب… این هم نیاز به توضیح ندارد. خوب میدانیم پشتپرده، بازیها و اتفاقات دیگری هم در جریان است.
ترکمانچایهای موسیقی
در موارد زیادی ماجرا از همین جا شروع میشود که شرکتهای موسیقی سراغ خوانندهای میروند و با او قرارداد میبندند. قراردادهای خاصی که ابتدا خوانندهای که هنوز مشهور نشده به آنها توجه ندارد. برای همین هم وقتی مثلا قرارداد ده ساله میگذارند مقابلش که بدون اجازه فلان خواننده نمیتوانی بخوانی و کنسرت برگزار کنی، آن را با خوشحالی امضا میکند. اما بعد در فاصله زمانی کوتاهی متوجه میشود، دیگر مالک کارهایی که خوانده نیست و نمیتواند بدون اجازه شرکت طرف قراردادش آن را اجرا کند.
نمونه مشهور این اتفاق درباره رضا صادقی افتاده است. او حق اجرای بخشی از کارهای پر مخاطب خود را در کنسرتهایش ندارد. چون قبلتر امتیاز این کارها را به شرکت تولیدکننده آلبوم داده بوده و در پایان همکاریاش با آن شرکت، حالا میتواند آن قطعات را یا کنج خانه برای خودش بخواند یا آلبومش را بشنود!
یک خواننده جوان موسیقی پاپ هم که طی یکی دو سال پیش حسابی گل کرد و همه جا از مدیر شرکتی که با آن همکاری داشت، تعریف و تمجید کرد، برای یکی از همین قراردادها پایش به دادگاه بازشده و البته دستش هم به جایی بند نیست، باید اول کار حواسش را جمع میکرد و حالا کار از کار گذشته است. او به مدت ده سال مال خودش نیست و فعالیت موسیقاییاش پیشفروش شده است! از ترکمانچای موسیقی که بگذریم، شرکتهای پخش موسیقی و استعدادیابی راهکارهای عجیب و غریبی دارند برای اینکه صدای خواننده مدنظرشان را به گوش ما برسانند و علاقهمندی به حضور در کنسرتها و دست به جیب شدن برای خریدن بلیتهایش را در ما ایجاد کنند.
مسیر اصلی؛ جادهها
اولین قدم این است که صدای خواننده را به گوش ما برسانند. چگونه؟ شاید باورتان نشود که وقتی قطعات را ضبط میکنند، یک روز وقت میگذارند و میروند ترمینالهای مسافربری. به هر راننده اتوبوس یک سیدی از آهنگهای خواننده میدهند و یک میلیون تومان پول. اینطور میشود که راننده طی مسیرهایی که از شهری به شهر دیگر میرود، صدای خواننده مورد نظر را پخش میکند. مردم او را میشنوند و آشناییشان شکل میگیرد.
شاید بگویید خب همین! حالا از کجا معلوم ارتباط اولیه شکل بگیرد؟ آقایان صاحب شرکتها کارشان را خوب بلد هستند. اگر به مصاحبههایشان دقت کرده باشید، بارها گفتهاند ما میگوییم چه کسی، چه بخواند. آنها باهوش هستند. بله. اما خب هوششان چندان مثبت عمل نمیکند. میگردند و میبینند جامعه به چه نوع موسیقی و ترانهای نیاز دارد، وارد همان مسیر میشوند.
واسه مهمونیهای خاص بالاشهر
اما واقعا خواننده قرار است چه بخواند؟ یا دقیقتر و بهتر بگوییم شرکتها از او میخواهند چه بخواند؟ یکی از خوانندگان جوان موسیقی انقلابی میگوید: مدیر یکی از شرکتهای موسیقی به من میگفت تو باید چیزی بخونی که تو مهمونیهای خاص بالاشهر شنیده بشه، اگر نه موفق نیستی! او تاکید میکند: اگر هم کسی تن به این کار ندهد، نمیتواند در مارکت موسیقی جایی داشته باشد، کنسرت بگذارد و آلبومهایش پرفروش شود. پس خواننده مورد نظر که تهیهکننده هم به او میگوید چه بخواند، باید برای مهمانیهای خاص بالای شهر بخواند و حواسش باشد که او انتخابکننده نیست. او انتخاب میشود و در مسیر پیش میرود. طبعا در چنین مسیری آنچه جایی برایش نمیماند، هنر است و البته آنچه میتواند خوب جولان بدهد پول است و پول و پول بعلاوه شهرت کوتاهمدت یک خواننده.
هر قدر K بیشتر، بهتر!
فضای مجازی این روزها بر سلیقه مردم خیلی تاثیرگذار است. یک صفحه برای خواننده محترم ایجاد میشود و تعداد زیادی مخاطب فیک هم برایش خریده میشود. بعد هم فعالیتش را شروع میکند و با ارائه موسیقی مردمپسند در پایینترین سطح ممکن، آنها را جذب میکند. خلاصه همانطور که پول، پول میآورد، K هم K میآورد و تعداد مخاطب خوانندهها بیشتر و بیشتر میشود. پس اگر مسیرتان به اتوبوسهای شهری افتاده باشد، صدای خواننده مورد نظر را شنیدهاید. در تلگرام و اینستاگرام و دیگر اپلیکیشنها هم با کارهای او روبهرو میشوید و میشنویدشان. دلتان هم تفریح میخواهد، حالا وقتی اعلام میشود کنسرت دارد و همه در فضای مجازی به تبعیت از هم جیغ و هورا میکشند، بخواهید و نخواهید وارد مسیر میشوید، دست در جیب میبرید و بلیت کنسرت را میخرید.
صندلیهایی که بالاخره پر میشوند
فضای مجازی میتواند صندلیها را پر کند. خیلیها از همین فضا خوانندهای را میشناسند و راهی کنسرتش میشوند، اما اگر صندلیها در کنسرتهای اول پر هم نشد، اشکالی ندارد. میشود رایگان به دوست و آشناها بلیت داد و کشاندشان به کنسرت. چه از این بهتر که پولی ندهند و تفریح کنند. هم صندلیها پر میشود و هم تبلیغات خوب و مناسبی برای کنسرتهای بعدی میشود. شاید حتی باورتان نشود چه خوانندههایی ابتدای کار، بلیتهایشان با همین شیوه تقدیم این و آن میشود و بعدتر به واسطه تبلیغات مختلف برای خودشان اسم و رسمی پیدا میکنند. خلاصه حواستان باشد، مخاطبان خوبی باشید. شرکتهای موسیقی رویتان حساب کردهاند، برای خرید صندلیهای نزدیکتر به سن و لایو گرفتن برای اینستاگرام از دیگران کم نیاورید و خوب رقابت کنید!