بدون توجه به این که با چه کسی سخن می گویم طبق معمول سفره دلم را برای همه باز می کردم و عاقبت همین مسئله باعث شد تا اسیر دو جوان هوسباز شدم.
این اخلاق زشت طوری در وجودم ریشه دوانده بود که حتی در مراسم ترحیم یا جشن های شادی و حتی در دور همی ها به بیان ریز و درشت ماجراهای زندگی ام می پرداختم تا این که همین اعتمادهای بی جا مرا به چنگ دو جوان شیطان صفت انداخت و …
زن ۴۰ ساله در حالی که از دستگیری متهمان پرونده اش خوشحال شده بود پس از آن که به سوالات تخصصی افسر پرونده در اداره جنایی پلیس آگاهی پاسخ داد به تشریح چگونگی وقوع حادثه پرداخت و گفت: پدر و مادرم در یکی از شهرستان ها زندگی می کنند اما من وقتی از همسرم جدا شدم نزد خانواده ام نرفتم چرا که نمی خواستم سربار آن ها باشم یا آن ها با دیدن وضعیت متلاشی شده زندگی من، آرامش خودشان را از دست بدهند؛ این بود که تصمیم گرفتم با اجاره منزلی به طور مستقل زندگی کنم و با کار در بیرون از منزل به تامین هزینه های زندگی بپردازم.
اگرچه از این گونه زندگی احساس رضایت نمی کردم و از تنهایی رنج می بردم اما باز هم از این که آسایش خانواده ام را به هم نریختم خوشحال بودم. روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که چند مه پیش تصمیم گرفتم برای خرید لوازم زندگی به مراکز تجاری در مرکز شهر بروم.
کنار خیابان منتظر تاکسی بودم که پرایدی مقابلم توقف کرد من هم بدون توجه به هشدارهای پلیسی که در رسانه ها بیان می شود بلافاصله سوار پراید شدم ومقصدم را اعلام کردم اما در بین راه ترافیک سنگین بود و راننده جوان مرا از میان کوچه پس کوچه های شهر به مقصد رساند. من که از این اقدام راننده هیجان زده شده بودم بدون توجه به این که با چه کسی سخن می گویم طبق معمول سفره دلم را باز کردم و بسیاری از مشکلات زندگی ام را برای راننده جوان بازگو کردم او نیز که به ظاهر با من همدردی می کرد شماره تلفن همراهش را به من داد تا هنگام بازگشت از خرید دوباره مرا به مقصد برساند. من هم که خیلی راحت به او اعتماد کرده بودم شماره تلفنم را در اختیارش گذاشتم و از خودرو پیاده شدم و پس از آن که خریدهایم به پایان رسید با آن راننده ناشناس تماس گرفتم و در اطراف یکی از مراکز تجاری قرار گذاشتم.
اما دقایقی بعد وقتی به سمت پراید رفتم دیدم جوان دیگری نیز داخل خودرو نشسته است ابتدا از سوار شدن به خودرو امتناع کردم اما راننده گفت: او هم مسافر است ولی اول شما را به مقصد می رسانم. هوا تاریک بود که به سمت خانه حرکت کردیم اما در مسیر، راننده با نگاه های شیطانی جملات شرم آوری را بر زبان راند من هم که ترسیده بودم به دروغ گفتم که نامزد دارم ولی او اصرار داشت که دروغ می گویم که در نهایت وقتی به مکان خلوتی رسید ناگهان فردی که در صندلی جلو نشسته بود با تهدید چاقو مرا به سکوت وادار کرد و آن ها به آزار و اذیت من پرداختند حالا هم اگرچه از دستگیری دو جوان شیطان Evil صفت خوشحالم اما کاش به هشدارهای پلیس توجه می کردم تا این گونه…
منبع:رکنا