مدتی است واژهای که از دنیای مدرن غربی به ارمغان آمده، واژه سلبریتی، ذهنیت اجتماعی مردم، اعم از جوان و پیر و زن و مرد را به خود مشغول کرده است. شاید در کلام اول بتوان گفت: این ارمغان مدرنیته مثل بسیاری از دستاوردهای مدرنیته و دنیای مدرن بدون بسترسازی لازم فرهنگی و فکری وارد جریان فکری جامعه ایرانی شده است.
عبدالله ناصری:به عبارت دیگر بیشتر همانند قطعه خودرویی است که خودروی آن و بهمراتب اولی، سرویسدهنده و تعمیرکار آن هنوز وارد نشده است. بدونشک عنوان سلبریتی بیش از آنکه بر یک مرجعیت تأثیرگذار و اثرآفرین مبتنی باشد، صرفا حکایت از شهرت و نامآوری دارد. مقوله یا مفهوم شهرت از زمانی که انسان اجتماعیشدن را پذیرفته، همراه او بوده است، اما نکته مهم اینجاست که «شهرت» معنادار و اصیل چگونه شهرتی است.
به نظر نگارنده همینجاست که واقعیت سلبریتیها را روشن میکند. اگر بپذیریم جامعه مدرن یک جامعه دانشمحور و داناییمحور باشد، نه صرفا یک جامعه سرمایهدار و مبتنیبر اندیشه فردگرایی، باید پذیرفت که سلبریتی آنگاه در جامعه تأثیرگذار است (فارغ از کمیت طرفداران) که در یک روند اندیشیدن معنا پیدا کند؛ فرایند کسب دانش که از تولید پرسش شروع شود و با اندیشهورزی و فلسفیدن به پاسخ برسد.
ما، هم در فرهنگ دینی و تاریخی خود و هم در فرهنگ جوامع دیگر به یاد داریم که تفکر و اندیشیدن جز در خلوتگزینی معنا پیدا نمیکند و اهمیت این تفکر در خلوت آنجاست که در فرهنگ روایی و حدیثی ما مسلمانان یک ساعت آن از ۷۰ سال عبادت برتر شمرده شده است. ازهمینروست که انسانها وقتی به گذشته خود مینگرند و از آن الهام میگیرند و به عبارت دیگر با افتخار به آن گذشته، برای آینده خود تصویری ارائه میدهند، همیشه سراغ عالمان، اندیشمندان و فلاسفه خود رفتهاند؛ چه در دنیای شرق که الگوهای فکری از زاویه و خانقاه بیرون آمدهاند و چه در جهان غرب که این الگوها کسانی غیر از راهبان و صومعه نشینان بودهاند. به این معنا انسانی که بتواند خود را در جهان خلوتشده یا یک خلوتنشینی معنادار مدیریت کند و در آن دنیای خلوت، ایدئالها و آرمانهای خود را برگزیند، میتواند جهانی معنادار مبتنیبر دانش و فضیلت را برای خود تصویر کند.
ازهمینروست که شاید چهرههای تأثیرگذار در حیات بشری؛ چه در دنیای شرق و چه در جهان غرب کسانی بودهاند که از مشهورشدن گریزان بودهاند؛ شهرت را نه یک فضیلت که یک آفت میدانستند و خود برای منصوبشدن بهعنوان یک قهرمان یا ستاره بزرگ تلاش نمیکردند، بلکه در پی انتخابشدن توسط مردم و جامعه بودهاند.
به همین جهت است که در جوامع بشری چهرهها و ستارگان انتصابی جایگاهی بهمراتب نازلتر و پایینتر از چهرههای انتخابی دارند. حتی در دنیای توسعهیافته و مدرن امروز که یکی از مؤلفههای آن مدنیت و دموکراسی است، نهادها یا افراد انتخابی محبوبتر از نهادها یا افراد انتصابی هستند، بنابراین میتوان این برداشت را ارائه داد که چهره مشهوری که شهرتش انتخابی است در جامعه برتری و فضیلت پیدا میکند و او قطعا از رهگذر دانایی خود به چنین جایگاهی رسیده است.
به عبارت دیگر شهرتی که در فرایند عرف سلبریتیشدن کشف میشود، چون از رهگذر دانایی، اندیشهورزی و خلوتگزینی برای تفکر نبوده است، تأثیر آیندهسازی در جامعه ندارد. عموم سلبریتیها بیش از آنکه مشمول یا مصداق یک دانایی باشند، در توهم دانستن بهسر میبرند. اگر امروز سلبریتیها لااقل در جامعه ایران کمتر چهرههایی فرهنگساز و انسانساز هستند، به این جهت است که دانایی تحتالشعاع شهرت آنها قرار گرفته است و بهعلاوه رسانه با هدف دیدهشدن، فردی را چهره و سلبریتی و مشهور میکند و این رسانه آنقدر میتواند تأثیرگذار باشد که یک انسان دانای بافضیلت را پشت غبارها و ابرهای جامعه پنهان کند.
کلام آخر آنکه سلبریتی مطلوب، انسانی است که قبل از هر چیز دانامحور و اندیشهورز است و از آنجا که چه در دنیای فراایران و چه در داخل کشور بیشتر سلبریتیها از این قاعده بیرون هستند، این حتما از منظر روانشناسی برای آینده قوامیافته جامعه ایران کمخطر نیست. همچنانکه رسانههای مجازی بین انسان و اندیشیدن او فاصله انداختهاند، سلبریتیها هم میتوانند بین مسائل اصلی و فرعی جامعه فاصله بیندازند و هواداران خود را سرگرم مسائل فرعی جامعه کنند.