در چند روز اخیر بحثهای بسیار دامنهداری هم در سطح نخبگان و هم سطح عموم جامعه درباره امضای سند همکاری راهبردی ایران و چین در کشور مطرح شده است. تحلیل محتوای این دیدگاهها نشان میدهد که اکثریت دیدگاههای ارائهشده در چارچوب نگاه سیاه و سفید و منفی و مثبت و در یک کلام افراط و تفریط خاص ایرانیهاست. «ترکمانچای چینی» و «میخی بر تابوت هژمونی آمریکا» دقیقا بیانی افراطگونه و تفریطگونه از این ماجراست. البته شیوه مسئولان دیپلماسی کشور درباره این قرارداد و ارائهندادن اطلاعات به نخبگان و توجیه و اقناع افکار عمومی، بیخبری مجلس و فعالشدن نهادهای موازی و همچنین محرمانگی محتوای سند نیز در این افراط و تفریط نقش داشته است. بههرروی در این نوشتار سعی میکنم با ارائه تبیینی واقعگرایانه و ژرفاساختارانه
(Deep Structural) از رابطه ایران و چین، به درک مطلوبتر و عمیقتر درباره این موضوع مناقشهبرانگیز برسیم.ایران یک قدرت میانپایه در سطح بینالمللی است. برنامههای ایران در بالاترین سطح برتری در منطقه خاورمیانه است، درحالیکه چین یک قدرت جهانی است که سودای ابرقدرتی در جهان داشته و برای کل جهان برنامه دارد. ایران نظام بینالملل موجود را غیراخلاقی و غیرعادلانه میداند و میخواهد آن را تغییر دهد، ازاینرو یک نیروی مخالف وضع موجود در سطح بینالمللی به شمار میآید. درحالیکه چین نظام بینالملل موجود را پذیرفته و در چارچوب همین نظام از یک کشور فقیر در دهه ۱۹۷۰ به دومین قدرت اقتصادی جهان در سال ۲۰۲۰ تبدیل شده است. چین بههمراه ژاپن و آمریکا نیمی از کل درآمد جهان را تولید میکند. ایران برای برهمزدن نظم بینالملل موجود در تضاد و تخاصم شکلی و ماهوی با این نظام شامل نظم آن، ناظم آن، بازیگران اصلی آن، هنجارها، قواعد و نهادهای آن قرار گرفته است. درحالیکه چین از بازیگران اصلی این نظام است که از موضع ضعیف پس از جنگ جهانی دوم به یکی از قطبهای قدرت آن تغییر شکل و ماهیت داده است. چین موافق این نظم و ایران مخالف آن است؛ بنابراین شکل و ماهیت بازی ایران و چین در سطح بینالمللی متفاوت است. رقابت چین با آمریکا ایدئولوژیک نیست بلکه رقابتی برای منفعت بیشتر و دسترسی به خامه روی کیک است.
همچنین طیف بازی چین با آمریکا بهعنوان ناظم نظم بینالمللی موجود، طیفی از همکاری تا رقابت است، ولی طیف بازی ایران با آمریکا طیفی از رقابت تا رویارویی است. از سوی دیگر قدرت تأثیرگذاری ایران با سهم کمتر از نیمدرصد از اقتصاد جهانی و صادرات حداکثر ۷۰ میلیارد دلاری با چین با سهم حدود ۲۰ درصدی از اقتصاد جهانی و صادرات دوهزارو ۶۰۰ میلیارد دلاری تحقیقا متفاوت است. ایران سرخورده از بدعهدی و بیاعتمادی به اروپا و آمریکا در حرکتی انفعالی و از روی ناچاری، سیاست نگاه به شرق و نزدیکی راهبردی به چین و روسیه را انتخاب کرده است، درحالیکه چین در حرکتی دوراندیشانه و ایجابی و در چارچوب برنامههای کلان خود و حضور در منطقه خاورمیانه، همکاری گستردهتر با ایران را برنامهریزی کرده است. ایران میخواهد در همکاری با چین، به تداوم رویارویی با آمریکا و غرب بپردازد، درحالیکه چین درجستوجوی هدف بلند خود یعنی تبدیلشدن به یک ابرقدرت است. ایران میخواهد در همکاری راهبردی با چین رقبای منطقهای خود را پشت سر بگذارد، درحالیکه چین با عربستان، عراق، ترکیه و اسرائیل دارای روابط بسیار مستحکمی است؛ بنابراین انتظار ایران از «همکاری راهبردی» با آن چیزی که چینیها میاندیشند ماهیتا متفاوت است. چین ایران را یک حلقه از زنجیره قدرت خود میبیند، درحالیکه ایران، چین را یک زنجیره قدرت برای خود میبیند. ایران انتظار یک «همکاری استراتژیک» دارد، درحالیکه چینیها از ایران انتظار یک «همکاری جامع» دارند. موضوع بعدی که حتما باید به آن توجه کرد، نگاه نخبگان و افکار عمومی ایران درخصوص «سیاست نگاه به شرق» و «نزدیکی راهبردی» به چین و روسیه است. عموم نخبگان فکری و افکار عمومی ایران که تاریخ خود را فراموش نکردهاند، اقدامات روسیه قرن ۱۹ و شوروی قرن ۲۰ را فراموش نکردهاند. ایضا اقدامات روسیه پس از فروپاشی شوروی را نیز از یاد نبردهاند که چه کشوری راهاندازی رآکتور هستهای بوشهر را سه دهه و تحویل موشکهای اس – ۳۰۰ را دو دهه طول داد و چه کشوری رژیم حقوقی دریای خزر را بر هم زد و چه کشوری به قطعنامههای تحریم ایران در شورای امنیت رأی داد و در تحریمهای ضد ایرانی سازمان ملل و آمریکا کاملا با آنها همکاری کرد. درباره چین نیز همراهی چین با سیاستهای ضد ایرانی آمریکا و تأیید قطعنامههای ضد ایرانی در شورای امنیت، عدم خرید نفت ایران، رتبه اول در بلوکهکردن اموال و داراییهای ایران در زمان اوج تحریمهای ظالمانه، خروج مهندسان و مشاوران چینی از ایران، عدم انجام پروژههای بزرگ مانند آزادراه تهران شمال، فاز ۱۶ پارس جنوبی و همکاریهای مشترک خودروسازی را از یاد نبردند. موضوعات یادشده بالا مربوط به دوره سلسلههای چینی «شانگ» در چهار هزار سال قبل، «تانگ» در سه هزار سال قبل و «هان» در ۲۰۰۰ سال قبل نیست که بتوان آنها را کتمان، پنهان و قلب کرد؛ بلکه موضوعاتی است که الان در مقابل چشمان تیزبین همه ماست. البته نگاه نخبگان سیستمی میتواند عملگرایانهتر باشد، بهویژه آنکه آنها تمایل بیشتری به تمکین در برابر سیاستهای سفارشی دارند. این نخبگان اعتقاد دارند دشمنی آمریکا و غرب با ایران بسیار عمیق است و این رویارویی بهویژه با آمریکا تداوم خواهد یافت. در این راستا باید به متنوعسازی روابط با قدرتهای جهانی مانند چین و روسیه اهتمام ورزید و از تمامی توانمندیهای محیط بینالمللی برای قدرتمندسازی و حفظ امنیت کشور از طریق جذب سرمایهگذاری خارجی، انتقال تکنولوژی و همکاریهای دفاعی برخوردار شد. البته این دیدگاه نخبگان میتواند مقرون به صحت و واقعیت نیز باشد ولی نمیتواند دلیلی برای بزرگنمایی در این خصوص باشد به شکلی که مثلا به شکل خلقالساعه چین را عنصری مهم برای «مقاومت فعال» ایران به حساب آورد و سوابق رابطه چین با ایران و رابطه چین با دیگر کشورهای درحالتوسعه را آگاهانه یا ناآگاهانه فراموش کنیم. اولویتهای استراتژیک ایران شامل تبدیلشدن بهعنوان قدرت اول منطقه، حضور اقتدارآمیز در منطقه خلیج فارس و پیرامون آن، نفوذ در عراق و شامات و تقویت هلال شیعی، تداوم رویارویی با آمریکا و اسرائیل بهعنوان نمادهای نظام سلطه جهانی و منطقهای هیچگونه همپوشانی با اولویتهای استراتژیک چین شامل حضور قدرتمند در اوراسیا، جنوب شرق آسیا و پاسیفیک، دستیابی به منابع جدید مواد اولیه و انرژی و کشف بازارهای جدید مصرف برای کالاهای تولیدی خود و تبدیلشدن به اقتصاد اول جهان و یک ابرقدرت ندارد. در یک کلام ایران خارج از اولویتهای استراتژیک چین قرار دارد. حتی چین ایران را از مهمترین برنامه استراتژیک خود برای قرن ۲۱ یعنی راه ابریشم جدید (New Silk Road) که با سرمایهای در حدود هزار میلیارد دلار اجرا میشود حذف کرد. همچنین چین از عضویت رسمی ایران در «سازمان همکاری شانگهای» مانند روسیه حمایت نکرده است. البته به نظر میرسد چینیها درباره تمایل ایران برای همکاری با چین چندان مطمئن نیستند و اعتقاد دارند نگرش فکری (Mindset) مردم و نخبگان ایران غربگرایانه است؛ بنابراین انتظار ایران از چین برای شراکت استراتژیک انتظار بجایی نیست، چراکه چین ایران را یک شریک میداند و نه یک شریک استراتژیک. البته الزامات نوین جهانی و بهویژه رقابت شدیدتر چین با آمریکا، اهمیت ایران برای چین را پررنگتر خواهد کرد ولی نه آنقدر پررنگ که از آن شراکت استراتژیک آن هم به شکلی که ایرانیها انتظار دارند، نمایان شود؛ ازاینرو هلدادن چین به سمت یک همکاری راهبردی و درازمدت با ایران و مواجهه با آمریکا، خیال خامی است که درک آن نیاز به زمان زیادی ندارد.
موضوع دیگری که حتما باید به آن توجه شود، چگونگی ترکیب همکاری میان چینیهای پیچیده، صبور و آبزیرکاه با ایرانیهای صریحاللهجه و پرشتاب است. چینیها بسیار پایبند به مگااستراتژی خود یعنی «صعود صلحآمیز» (peaceful Rise) هستند و با آرامش و صبوری و بدون تحریک بازیگران عمده نظام جهانی کارهای خود را به پیش میبرند. درحالیکه اقدامات ایرانیها بیشتر مبتنی بر حضور و بروز و نفوذ عینی، نمایش قدرت و آرمانگرایی است. درخصوص روشهای رفتاری چینیها دقت کنید که آیا دهان باز و خشمگین یک مقام چینی را تاکنون دیدهاید؟ آیا تاکنون انگشت اشاره یک مقام چینی را که به سوی کسی یا کشوری نشانه گرفته، دیدهاید؟ سخنگویان سیاست خارجی چین در زمان مصاحبههای خبری خود چشمان کوچک خود را مهربانتر میکنند تا موجهتر به نظر برسند، ولی در پس آن چشمان کوچک، اهداف بسیار بزرگی را رصد میکنند. فراموش نمیکنم زمانی که در سال ۱۳۸۲ در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری مشغول به فعالیت بودم و میزبان میهمانانی از ریاستجمهوری چین بودیم و ما درباره موضعگیری چینیها در قبال موضوع هستهای ایران سؤال کردیم، چینیها با خونسردی جواب دادند که در چشمانداز ۲۰۲۰ هیچگونه مواجههای با آمریکا در برنامه ایشان نیست و «چین» چنین کرد و در تمام برنامههای ضد ایرانی آمریکا درباره موضوع هستهای، با آمریکا همراهی کرد.
همچنین باید درباره عدم آمادگی ذهنی و عینی در داخل درخصوص انجام همکاری با بازیگران جهانی بهویژه قدرتهای بزرگ سخن گفت. مواجهه داخلیها با برجام و همینطور عدم ارائه اطلاعات کافی و وافی درباره سند راهبردی همکاری با چین به نخبگان و اقناع افکار عمومی در این خصوص بیانگر عدم آمادگی در داخل در انجام همکاری با قدرتهای بزرگ است. انقلاب اسلامی با هدف نفی هرگونه نفوذ قدرتهای بزرگ به وقوع پیوست و ۴۰ سال اخیر نیز چنین اندیشهای تبلیغ شده است؛ بنابراین باید از هرگونه رفتاری که شائبه نفوذ قدرتهای خارجی را به ذهن مردم وارد کند دوری جست و به مردم اطمینان خاطر داد. موضوع دیگری که در همین راستا باید در نظر قرار گیرد این است که در واقعیت حتی اگر چینیها بخواهند در کشور ما همکاری گسترده و سازندهای داشته باشند، ساختارها، سازمانها و فرایندها و شاید افراد برای انجام چنین امری از آمادگی و چابکی لازم برخوردار نباشند. به یاد میآورم در سال ۱۳۹۴ به دلیل پستی که داشتم میزبان مقامات شرکت China Communication Construction Company بودم که برای همکاری و سرمایهگذاری در ایران وارد شده بودند. این شرکت بزرگترین پیمانکار چین و با گردش مالی حدود ۷۰ میلیارد دلار در سال است. در یک روز کاری پس از مذاکره با نهادهای مختلف در نهایت در سازمان سرمایهگذاری وزارت اقتصاد مذاکرات به پایان رسید و من گروه را به مجموعه کاخ گلستان هدایت کردم تا میهمانان چینی از فضای تاریخی تهران نیز بهره ببرند. پس از بازدید از مجموعه کاخ گلستان و استراحت در شربتخانه کاخ گلستان و صرف شربتهای گوارای ایرانی و فالوده شیرازی در هنگام خروج، یک عضو همراه گروه چینی که در جلسات حاضر بود و متفکرانه یادداشتبرداری میکرد و حدس من این بود که یک مقام بلندپایه از حزب کمونیست چین است به کنارم آمد و گفت ما برای همکاری گسترده از طرف دولت چین دستور داریم ولی در ایران آمادگی انجام چنین کاری وجود ندارد و از رفتارهای متعارض اشخاص و نهادهای ایرانی شکوه کرد و نهایتا اینکه بزرگترین پیمانکار چینی با دست خالی ایران را ترک کرد؛ بنابراین کار بزرگ با قدرتهای بزرگ نیازمند اجماع نخبگان، اقناع عموم، برنامهریزی و تمهید دقیق و انسانهای بزرگ با گرایشهای ملی و نه فردی و منفعتمحور است.
در پایان تأکید میکنم قدرت ملی هر واحد سیاسی بیش و پیش از هر عنصر دیگری درونزا است و از بنیانهای درون هر کشور ریشه میگیرد. بیتوجهی به داخل و توجه به خارج تحقیقا راهگشای هیچ راه نرفتهای نیست.