دیدگاه
گروه: سیاسی / احزاب و تشکل ها / سیاسی
تاریخ: ۳:۳۶ :: ۱۳۹۹/۰۲/۰۸
رونا یکی از نقاط عطف قرن بیستویکم است.
روحالله اژدری: کرونا یکی از نقاط عطف قرن بیستویکم است که بر اساس پیشبینیهای اندیشمندان سیاسی تحول شگرفی در روابط بینالملل پدید خواهد آورد. بعضی معتقدند شاید هسته قدرت را از غرب به شرق منتقل کند. جهانی شدن را متوقف کند. ناسیونالیسم را زنده کند. اندیشههای اشتراکی را بازگرداند و دین را در غرب احیا کند اما آنچه به نظر نگارنده حتما اتفاق میافتد، تغییر نگاه بسیاری به غرب و تمدن مدرنیته است. گروهی با نگاه محافظهکارانه درصدد حفظ وضع موجود خواهند بود و گروهی دیگر با نقد مدرنیته و پستمدرنیسم تلاش خواهند کرد فضای جدیدی برای تنفس بشر پدید آورند. در این میان جریانی که بتواند بنبستهایی را که اندیشه مدرنیته و پستمدرنیته برای بشر پدید آوردهاند، باز کند آنی است که بتواند ایدئولوژی مدرنیته یعنی لیبرالیسم را بهتر نقد کند و آنتیتز آن را هم داشته باشد. این فقط از منظر نقادی دینی امکانپذیر است. شاید برخی اندیشمندان، چین و روسیه را در میدان رقابت با غرب مدنظر قرار دهند اما مولفه قدرتزایی که این دو ندارند، ایدئولوژی است. اگر انقلاب فرانسه نقطه عطف ظهور ایدئولوژی لیبرالیسم در جهان بود، انقلاب اسلامی ایران نیز نقطه عطف ظهور ایدئولوژی اسلامی است. غرب فقط از منظر ایدئولوژی آسیبپذیر است و ایدئولوژی اسلامی است که میتواند آنتیتز لیبرالیسم باشد. اما لازمه این نگاه انتقادی در عرصه اندیشه، غربشناسی است. در ایران زاویه دید متنوعی نسبت به غرب وجود دارد. امروز میدان ابتلا به کرونا و مقابله با آن بهترین آزمون برای اندیشههای غربشناسانه است؛ چرا که کرونا با ضربهای مهلک بر پیکره تمدن مدرنیته، زلزلهای در حوزه فرهنگ، فلسفه و ساختار مبتنی بر تجربهگرایی پدید آورده است. در ایران نیز این ضربه مهلک احساس میشود و غربگرایانی که تمام آمال و آرمانشان تبدیل ایران به کشوری غربزده از نظر شکلی و محتوایی بوده است، سخت به دست و پا افتادهاند. در میان معرکه کرونا، مدعیان برتری تمدن غرب که قائل به تجزیهناپذیری غرب هستند به میدان آمده و در جهت استخفاف ملت و تخطئه نظام جمهوری اسلامی قلمفرسایی کردهاند. نگاهی به اظهارات این به اصطلاح غربشناسان از این منظر ضروری است که این جریان فکری ۱۵۰ سال از آخوندزاده و طالبوف و سیدحسن تقیزاده تا عبدالکریم سروش پروژه از سر تا پا غربی شدن را پیگیری میکنند.
در شرایط فعلی عبدالکریم سروش را باید پدر اندیشه غربگرایانی دانست که غرب را به عنوان یک کل تجزیهناپذیر میدانند. وی در کتاب «فربهتر از ایدئولوژی» در فصل «مسلمانی و آبادانی- کافری و کمرشدی» تمدن غرب را دارای ۳ رویه متصل به هم میداند. رویه اول مفاسد اخلاقی، رویه دوم استکبار و استعمار و رویه سوم عقلانیت، علم و تکنولوژی. وی معتقد است این ۳ رویه لازم و ملزوم یکدیگر و غیر قابل تفکیک هستند و غرب با چشم بسته و ناآگاهانه و در قالب یک پروسه به این مرحله از توسعه دست یافته است و اگر دیگران هم در پی توسعه هستند باید بپذیرند با چشم باز و آگاهانه و در قالب یک پروژه همین راه را بروند.
وی در معرکه کرونا از داروخانه دونبش غربگرایی به در آمد و نسخهای برای درمان جامعه کرونازده ایران پیچید که سر فصل آن این جمله بود: «خدا به هر دردی نمیخورد». جالب است بدانیم نقد ایدئولوژیک نظام اسلامی از ناحیه سروش زمانی انجام میشود که مدعیان علم پوزیتیویستی و بنیانگذاران اندیشه حذف خدا در مخمصه کرونا، در حال سقوط از برج «امپرایراستیپ» بیاختیار دست به دامن قدرت الهی شدهاند و رئیسجمهور جانی مدعیترین کشور لیبرال- دموکراسی جهان با ناامیدی از علم و ساختار دموکراتیک چنین مینویسد: «افتخار بزرگی برای من است که یکشنبه ۱۵ مارس را به عنوان روز ملی دعا و نیایش اعلام کنم. ما کشوری هستیم که در طول تاریخ در زمانهایی مانند الان برای محافظت به قدرت خداوندی روی میآوریم».
سروش چنان در نسخهپیچی فلسفی در ساحت لیبرال مغروق بوده که بازگشت انسان لیبرال به سوی خدا در تصورش نمیگنجیده است. شاید اگر کمی عجله نمیکرد و تلاش نداشت از کرونا بهرهبرداری سیاسی کند، فرصت مییافت آثار کرونا را در قدسی کردن انسان درک کند و بعد به جای توصیه به ما درباره خدا و دعا و نقش ائمه هدی(ع)، به جناب ترامپ نامه بنویسد و به او بگوید این کار او خلاف اندیشه مدرنیته است و خدا به هر دردی نمیخورد. اینجا که این حرفها خریداری ندارد. بعید است در دنیای غرب هم پس از کرونا به همان محکمی «آگوست کنت» دم از پایان یافتن مرحله ربانی بزنند و مثل «مارکس» دین را افیون تودهها بدانند یا مانند «ریمون آردن» از خدا بیزاری بجویند.
سیدجواد طباطبایی، نظریهپرداز اندیشه ایرانشهری که بدیلی باستانی و البته لیبرالیزه در برابر اندیشه مترقی شیعی است، در اظهارنظری تند از به کار بردن واژه مستضعف که واژهای قرآنی و دارای بار ایدئولوژیک است، برای مردم آمریکا برمیآشوبد و در یک خودتحقیری آشکار رجال کشور را متهم میکند که وقتی نمیتوانند از پزشکان و پرستاران خود محافظت کنند، چگونه دم از بهم زدن معادلات جهانی میزنند. البته او هم مثل سروش در آمریکا تشریف دارند و اگر عجله نمیکردند بخوبی مدیریت ناکارآمد و ساختار فشل دموکراتیک آمریکا را مشاهده میکردند که بهرغم ادعای پیشرفت و رهبری جهان بر تن پرستاران و پزشکان خود پلاستیک زباله میپوشانند و از دیگر کشورها ماسک و لوازم بهداشتی میدزدند؛ کشوری که مدعی بود در رتبهبندی آمادگی مبارزه با بیماری واگیردار در رتبه اول جهانی قرار دارد. صفهای طولانی برای دریافت غذا از بانکهای غذا و خیریهها و هجوم برای خرید اسلحه برای دفاع در وضعیت بحرانی و درگیریهای فیزیکی برای دستمال توالت، بخوبی سیمای استضعاف مادی و فرهنگی اکثریت ملت آمریکا را نشان میدهد. و صد البته برای کسانی که تمام تلاش خود را برای الگوسازی از سیمای ظاهری آمریکا برای کشورهای جهان سوم به کار گرفتهاند، دیدن این تصاویر بسیار سخت و جانکاه است و طعنهای کوچک نیز آنها را وادار به واکنش میکند تا از موضع دفاع از تمدن پوسیده غربی برآیند.
عباس آخوندی که در دولتهای لیبرال رفسنجانی و روحانی بر کرسی وزارت راهوشهرسازی تکیه زده، در حالی که بسیاری از اندیشمندان جهان از تضعیف جهانی شدن و تقویت رویکردهای درونگرای ملی سخن میگویند، با برشمردن امراض اقتصادی کشور و تایید تحول جهان پس از کرونا، باز نسخه پیوستن به نظام جهانی را تجویز میکند. وقتی کرونا همکاریهای بینالمللی را مختل میکند و هر کشور بر اساس منافع خود مجبور به بستن مرزها و جلوگیری از روابط اجتماعی و اقتصادی با سایر کشورها میشود، این فرآیند میتواند روند جهانی شدن و سودمندی آن را برای همه کشورها زیر سؤال ببرد. فرآیند جهانی شدن یا پروژه جهانیسازی، برونگرایی اقتصادی را برای توسعه لازم میداند. برونسپاری قابلیتهای تولیدی به خارج از کشور، بویژه از ناحیه قدرتهای بزرگ اقتصادی به دلیل بهرهمندی از نیروی کار ارزان کشورهای آسیایی از سیاستهای اقتصادی جهانیسازی و سرمایهداری است. نمونه کلاسیک این مسأله برونسپاری صنعت داروسازی آمریکا به چین است که امروز به بحرانی بزرگ در تامین ماسک و لوازم اولیه بهداشت و درمان در آن کشور تبدیل شده است. آنچه امروز به عنوان جنگ ماسک در قالب ماسکدزدی کشورهای سرمایهداری اتفاق میافتد، نتیجه سیاست جهانیسازی است. وقتی چرخه زنجیره تولید در جهان به واسطه بحرانی مثل کرونا، جنگ و… مختل شود، قطعا مردم سراغ تولیدکنندگان داخلی و ملی خواهند رفت. پس از کرونا پیشبینی این است که حتی در کشورهای سرمایهداری هم که اقتصادی وابسته به نظام جهانی دارند این رویکرد حادث شود و صنایع غربی را وادار کند که محصولاتشان را بیشتر در داخل کشور خود توزیع کنند. به نظر میرسد فرآیند توسعه در کشورهای در حال توسعه در جهان بشدت تحت تاثیر آثار بحران کرونا بر اقتصاد جهانی و روند رفتار کشورهای توسعهیافته قرار خواهد گرفت و کشورها تلاش خواهند کرد به جای آنکه توصیههای توسعهای سازمانهای بینالمللی مثل بانک جهانی و سازمان ملل را به کار بندند به رویکرد «برنامهریزی درونگرای ملی» توجه کنند.
این نظریهپردازی وارونه آخوندی در شرایط کرونا چه دلیلی دارد؟ چرا در حالی که جهانیسازی و اتکا به خارج حتی کشورهای قدرتمند را به زانو درآورده است، وی باز بر ورود به نظام جهانیسازی غربی تاکید میکند. خودتحقیری این طیف از اندیشهورزان(!) مانع از آن است که در جایگاه استادیار دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران در معرکه کرونا نسخه جدیدی برای کشور بپیچند و لذا هنوز بر بهرهبرداری از نسخههای آماده تمدن غربی اصرار میورزند.
احمد زیدآبادی، روزنامهنگار اصلاحطلب به نمایندگی از طیف حامی فتنه نیز در مطلبی به مصداق مثل معروف کی بود، کی بود، من نبودم! مینویسد: «بسیاری از اصولگرایان بهرغم نفرتی که از آمریکا و اروپا به عنوان نمادهای تمدن غرب از خود نشان میدهند اما در پشت ذهنشان گویی تصوری بسیار اغراقآمیز و ایدهآل از مواهب این تمدن پنهان شده است». وی در ادامه مینویسد: «واقعیت این است که بسیاری از متفکران مدافع روشنگری و دموکراسی نه فقط هیچگاه جوامع غربی را «بهشت موعود» نمیدانند بلکه رؤیای ایجاد «بهشت موعود» بر روی زمین را با سودای تبدیل این جهان به جهنم برابر میدانند! اینکه جوامع غربی از بسیاری مشکلات در زمینههای مختلف رنج ببرند، فقط از نگاه اصولگرایان کشور ما گویی کشفی عجیب و امری غریب است اما از نگاه برنامهریزان و مدافعان آن جوامع موضوعی کاملاً عادی و طبیعی و بدیهی است!»
اینکه طیف همفکر جناب زیدآبادی تا دیروز و تا قبل از کرونا از غرب یک بهشت موعود تصویر میکردند بر کسی پوشیده نیست. با کمی پژوهش در روزنامههای عصر اصلاحات و رسانههای مجازی فعلی این موضوع قابل اثبات است. زیدآبادی با دیدن فروریختن تصویر ذهنی ساختهشده از بهشت موعود در بخشی از جامعه به واسطه کرونا به دست و پا افتاده تا روشنفکران را از حملات تند و تیز متفکران اسلامی منتقد غرب برهاند.
بزرگترین مشکل غربشناسی در کشور ما همین تصویرسازی بهشتگونه از غرب است. همین حبهایی است که حتی در بحران کرونا نمیتواند مشکلات و معایب فرهنگی و ساختاری غرب را ببیند. همین وکیلالمدرنیتههای غربی است که به هر شکلی خود را موظف به ترویج و تطهیر و تایید غرب میدانند. غرب نه کل تجزیهناپذیری است که نباید از علم و تکنولوژیاش استفاده کرد و نه کل تجزیهناپذیری است که باید چشمبسته همه چیزش را پذیرفت. مدرنیته نفیاً و اثباتاً مسأله نیست؛ به فرمایش رهبر حکیم انقلاب، «تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خندهآور است».
گروهی فکر میکنند چون غرب در سایه دینزدایی از جامعه به توسعه دست یافته پس کل توسعه مذموم است و گروهی دیگر در مقابل فکر میکنند چون غرب در سایه دینزدایی از جامعه به توسعه دست یافته پس مانع توسعه دین و دینداری است. جدال ما با غرب نه برای نو یا کهنه بودن چیزهاست. جدال ما جدال اندیشههاست. جدال ایدئولوژی است که تمدن را میسازد. ما خواستار تمدنی با بنیاد اندیشه الهی و اسلامی هستیم و غرب بنیادی غیردینی دارد، لذا جدال بین حق و باطل است. بدتر این است که غرب در تلاش برای سلطه و تحمیل ایدئولوژی خود بر جهان و به تبع بر کشور ما هم هست. اتباع اندیشه غربی در کشور نیز چون در گفتمان غربی مشق کردهاند، همیشه جادهصافکن غرب و توسعه غربی بودهاند.
لذا تا غربشناسی ما در اختیار این جریان فکری باشد، از غرب الگویی میسازند که جوانان فکر میکنند آخر دنیا فقط غرب است. چرا جوانان نخبه ما تا چند کلاس پیش همین جماعت غربزده مشق میکنند هوای غرب و زندگی در کانادا و آمریکا و اروپا به سرشان میزند و مشتاق مهاجرت میشوند؟
باید با تجربهآموزی از شرقشناسی، غربشناسی به یک علم مفید و فایدهمند برای نظام جمهوری اسلامی تبدیل شود. اگر شرقشناسی در غرب مسیحی از زمان تصمیم شورای کلیسای وین در سال ۱۳۱۲ میلادی مبنی بر ایجاد یک رشته کرسیهای زبانشناسی در آکسفورد شکل گرفته است پس چرا ما نباید به ساختارمند کردن غربشناسی بیندیشیم. چرا در حوزههای علمیه ما، در مراکز تحقیقات دینی ما رشتههای مختلف غربشناسی در زبانشناسی، جامعهشناسی، تاریخ، ادبی، هنری، فلسفی و تکنولوژی وجود ندارد؟ تا کی ما باید معطل غربشناسانی باشیم که تحت تاثیر شرقشناسی، اهداف سلطهطلبانه غرب را دنبال میکنند. اگر هدف شرقشناسی طبق نظر مرحوم دکتر «ادوارد سعید» مبارزه ایدئولوژیک با اسلام بوده و در چهارپنجم از مواقع تصویری خصمانه از اسلام ارائه داده است، چرا غربشناسی نباید بر محور نقد لیبرالیسم شکل بگیرد؟
اگر شرقشناسی بر اساس کتاب خاطرات «مستر همفری» دستورالعمل تضعیف عقاید و ایدئولوژی اسلامی را تدوین میکرده است، چرا غربشناسی نباید درصدد تحول و تضعیف ایدئولوژی تمدن غربی برآید؟
اگر شرقشناسانی مثل «اسنوک هارگرویچ» از مطالعات اسلامشناسی به عنوان مشاور حکومت هلند در مستعمرات مسلماننشین در اندونزی منصوب میشدند و اگر «مکدونالد» و «ماسنیون» به عنوان متخصص امور اسلامی مشاور مستعمراتی از آفریقای شمالی تا پاکستان بودند چرا غربشناسی و غربشناسان درصدد نباشند مشاور امینی برای نظام جمهوری اسلامی برای توسعه نفوذ خود در جهان باشند. اگر «کرزن» در سال ۱۹۱۴ با صراحت شرقشناسی را یک تکلیف برای توسعه اهداف استعماری میدانسته و آن را بخشی از اثاث و ملزومات امپراتوری بریتانیا قلمداد میکرده است، چرا غربشناسی نباید یک تکلیف برای توسعه اهداف انقلاب اسلامی و اثاث و ملزومات تحقق جهان مهدوی محسوب شود.
ضرورت سازماندهی غربشناسی در نقطه عطف کرونا به این دلیل است که معتقدم بحران کرونا دوره جدیدی در غرب بهوجود خواهد آورد که دوره پساپستمدرنیته است. لذا کرونا ترنس مدرنیسم را تقویت خواهد کرد؛ تِرَنس مدرنیسم پس از دوران پستمدرنیسم به وجود آمده و بر اثر پوچی ایجادشده در دوران پستمدرنیسم مردم به سمت نیرویی مافوق گرایش یافته و به دینگرایی یا شیطانگرایی تمایل یافتهاند. ترنس مدرنیسم برخلاف جریان پستمدرن، با سکولاریزاسیون جامعه مخالف است و بر نقش دین تأکید میکند، و رد جهانبینی به صورت نادرست و بدون اهمیت را مورد انتقاد قرار میدهد. لذا در آینده غرب با چالش دینگرایی مواجه خواهد شد و ایدئولوژی اسلامی بهترین و کاملترین ایدئولوژیای است که میتواند در غرب جایگاه خود را توسعه دهد. تا این وضع آنارشیک در غربشناسی وجود دارد نه در داخل کشور میتوانیم تصویر درستی از غرب داشته باشیم و نه میتوانیم از تحول در شرایط بینالملل و بویژه غرب بهرهبرداری لازم را کرده و به اهداف انقلاب اسلامی بیندیشیم.