با مرگ نامداری تمام حاشیهها و اتفاقات گذشته بار دیگر در ذهنها تداعی شد و در این میان پرسشهایی جدید شکل گرفت که آیا مردم مقصر مرگ نامداری بودهاند که عکسهای او را دست به دست کردهاند یا سیستمی که از مجریانش میخواهد بنابر استاندارهای آن زندگی کنند مقصر است؟
گروه فرهنگ و هنر – گاهی حاشیه بسیار بیرحمتر از آن چیزی است که تصور میشود. حاشیههایی که بیشتر گریبان افراد شناختهشده در جامعه را میگیرد. زندگیشان را تحت تاثیر قرار میدهد و ممکن است سالها مسیرشان را تغییر دهد. آزاده نامداری کسی بود که این بیرحمانه اسیر حاشیههایی شد که سالها او را از اجرا دور کرد و حالا پس از مرگ ناگهانیاش باز هم حاشیه دست از سرش برنداشت. اما در این میان این پیکان «تقصیر» بود که سرگردان از هر سو به سوی دیگر میچرخید. خودش، خانوادهاش، مردم و سازمان صدا و سیما همگی در تیررس این پیکان بودند.
نوروز ۱۴۰۰ با خبر شوکهکننده درگذشت آزاده نامداری سپری شد. هفتم فروردین، خبر مرگ ناگهانی این مجری سابق صدا و سیما به سرعت در شبکههای اجتماعی و رسانهها منتشر شد. اما حاشیهها پس از گزارشهای ضد و نقیضی آغاز شد که خبرگزاریها و رسانههای گوناگون منتشر کردند و به واسطه این اخبار غیر معتبر، صفحههای زرد مجازی در شبکههای اجتماعی نیز با داغ دیدن این تنور، در آن دمیدند، از شایعاتی مبنی بر قتل گرفته تا خودکشی!
اما چرا مرگ نامداری اینچنین حاشیه به دنبال خود داشت. او در این چند سال چندین بار درگیر برخی حواشی شده بود. نامداری از همان آغاز کارش، مجری هنجارشکنی بود. ظاهر شدن یک مجری با چادرهای رنگی که تند تند حرف میزد توجهها را به سوی او جلب کرد. او در سال ۹۲ با فرزاد حسنی، دیگر مجری حاشیهساز تلویزیون ازدواج کرد؛ ازدواجی که در کنسرت یک خواننده پاپ اعلام رسمی شد و دیرزمانی هم دوام نیاورد. آزاده نامداری و فرزاد حسنی حدود یک سال باهم زندگی کردند و درنهایت انتشار یک عکس از کبودی چشم نامداری در اینستاگرام شخصیاش، خبر از پایان وصلت زوج اجرا در تلویزیون میداد و این یکی از حواشیای بود که نامداری را چندی بر سر زبانها انداخت.
ازدواج دوم آزاده نامداری در فاصله کوتاهی (حدود یک سال) پس از جدایی از فرزاد حسنی شکل گرفت. او در سال ۹۴ برای بار دوم ازدواج کرد و در همان سال قصد داشت سری ششم برنامه «خانومی که شما باشی» را روی آنتن بفرستد اما در شرایطی که تیزر این برنامه هم از تلویزیون پخش شده بود، این برنامه هیچگاه روی آنتن نرفت و این پایانی بود برای حضور نامداری در قاب رسمی تلویزیون که البته بهرغم تمام حاشیهها و شایعهها، مانند برخی دیگر از همکارانش هیچگاه به پیشنهادهای شبکههای خارجی تن نداد و راه خارج از کشور در پیش نگرفت. حضور این مجری پس از آن به فضای مجازی محدود شد و بیشتر رنگ و بوی اجتماعی به خود گرفت. گفتوگوهای چالشی با فعالان مختلف زن در عرصههای مختلف فرهنگی و اجتماعی از نمونه برنامههایی بود که آزاده نامداری به اجرای آنها در پلتفرمها پرداخت.
اما در همین زمانها بود که یک اتفاق دیگر زندگی حرفهای نامداری را به شدت تحت تاثیر قرار داد و در حقیقت او را برای همیشه از صحنه اجرا محو کرد. از این مجری تلویزیونی که همواره در مصاحبههایش خود را متعلق به خانوادهای سنتی دانسته بود و پوشش انتخابیاش (چادر ملی) به عنوان الگو از سوی برخی مجریان زن تلویزیون و همچنین خانمهای ایرانی مورد استفاده قرار گرفت، عکسهایی بدون پوشش سر، منتشر شد که اگرچه در همان زمان هم از سوی برخی مصداق بارز ورود به حریم شخصی و عملی غیراخلاقی تشخیص داده شد، اما با این حال در مدت کوتاهی به سرعت در فضای مجازی دست به دست شد. این اتفاق از سوی نامداری با واکنش مواجه شد و او در ویدئویی اعلام کرد که در مکانی بوده که محارمش حضور داشتهاند، اما این توضیحات هم کافی نبود تا بتواند مجری زن تلویزیون را از شرایطی که به یکباره دچارش شد، نجات دهد.
پس از آن بود که حضور نامداری در فضای رسانه محدود و محدودتر شد و او به انتشار مطالبی اجتماعی و خانوادگی در صفحات شخصیاش بسنده کرد و به تدریج هم نامش به عنوان یک مجری تلویزیونی در اذهان عمومی رو به محو شدن بود.
با مرگ نامداری تمام حاشیهها و اتفاقات گذشته بار دیگر در ذهنها تداعی شد و در این میان پرسشهایی جدید شکل گرفت که آیا مردم مقصر مرگ نامداری بودهاند که عکسهای او را دست به دست کردهاند یا سیستمی که از مجریانش میخواهد بنابر استاندارهای آن زندگی کنند مقصر است؟ شاهین صمدپور، فعال اجتماعی و مجری سابق صدا و سیما دراینباره در مصاحبهای که در اینستاگرام منتشر شد گفت: او در دهه آخر زندگیاش تلخیهای زیادی را تجربه کرد. بخشی از این سختیها ماحصل سیستمی در صدا و سیما بود که از مجریهایش میخواست آنچه که هستیم نباشیم. فرق من با آزاده نامداری این است که یک بدشانسی آورد و یک آدم بیشرفی تصاویری از زندگی شخصی او را در فضای مجازی منتشر کرد. من نیز ۷ سال در صدا و سیما کار میکردم و در این مدت حتی جرات شرکت در مهمانیهای خانوادگی را هم نداشتم. چرا؟ مگر من آدم نبودم؟ مگر من نباید زندگی میکردم؟ نگاه کنید و ببینید اکثر مجریهایی که در صدا و سیما کار میکردند دچار چه سرنوشتی شدهاند؟ بزرگتر از آقای حیاتی که نداشتیم؟ او پس از ۴ دهه که زبان ناطق صدا و سیما بود به دلیل آنکه اعلام کرد موسیقی مورد علاقهاش چیست و به کدام خواننده علاقه دارد، چه سرنوشتی داشت؟ من مجبور بودم برای آنکه در صدا و سیما فعالیت کنم، لباسی بپوشم که لباس زندگی من نبود… شرایط خانمها در صدا و سیما بدتر بود. به همین دلیل بود که وقتی تصاویری از زندگی شخصی خانمهای مجری منتشر میشد مردم متعجب میشدند و آنها را به دو رویی متهم میکردند. در حالی که ما تابع شرایطی بودیم که شاید خودمان هم دوستش نداشتیم. خیلی از سختیهایی که آزاده نامداری متحمل شد ماحصل این سیستم بود و خودش معتقد بود…» البته اگر نگاهی به زندگی مجریانی که دیگر در صدا و سیما کار نمیکنند بیندازیم، میبینیم گفتههای صمدپور چندان هم از واقعیت دور نیست.
دفتر زندگی آزاده نامداری حالا با تلخی بسته شده است. شاید مقصر اما آنهایی باشند که باری بیش از طاقت بر دوش او گذاشتند. اما به جز سیستمی که مجریانش را به نمایش آنچه نیستند وامیدارد، ما چقدر در این ماجرا دست داشتیم؟ آیا کسانی که در انتشار عکسهای او در فضای مجازی و تغییر مسیر زندگیاش نقش داشتند، برای یک بار هم که شده به عاقبت کار خود فکر کردهاند؟! آیا بهتر نیست متولیان امر فرهنگ و هنر در کشور یک بار برای همیشه مقابل رفتارهای غیراخلاقی اینچنینی که مصداق بارز ورود به حریم خصوصی افراد است و حتی پس از مرگ نامداریها هم ادامه دارد، بایستند و رویکردی هوشمندانهتر را در دستور کار قرار دهند؟! و از همه مهمتر آیا بهتر نیست که ما همه خودمان باشیم و کسی از ما نخواهد جز آنچه که هستیم را به تصویر بکشانیم؟