نوشتن از میرزا کوچک جنگلی، آرمانگرای ، آزادیخواه نستوه گیلان و قهرمان ملی ایرانیان کاری سهل و ممتنع است .
سرویس سیاسی اقتصاد شمال :سهل از آن جهت که یکصد سال پس از شهادتش، میرزا نه تنها برای ما گیلانیان که برای مردم ایران چهره ای شهیر، محبوب و نماد مبارزه برای آزادی، استقلال و عدالتخواهی است و ممتنع از آن جهت که شناخت میرزا و تحلیل قیامی که او در ادامه نهضت مشروطه برپا کرد و بررسی نقاط قوت و ضعف آن نیاز به اطلاعاتی جامع و دقیق از تاریخ ، شناخت زمان ، شرایط دوران و مردمانش دارد.
اما آنچه همگان بر آن اتفاق نظر دارند و نام میرزا و قیام او را در تاریخ زنده نگه داشته ، آزادیخواهی ، شجاعت، ظلم ستیزی، استقلال طلبی ، فداکاری و صداقت میرزا است که از او نمادی فرهنگی و اسطوره ای مردمی ساخت ، به گونه ای که هیچکس نمی تواند مدعی شود که میرزا برای کسب قدرت یا منافع شخصی خود نهضت جنگل را ایجاد کرد .
میرزا کوچک ، قهرمانی کاریزماتیک بود که برای آزادی و آبادانی ایران و هم میهنانش از همه چیز خود گذشت و یک سر بی تن را به جامعه ای که دوست داشت به استقلال و رهایی برساند هدیه کرد .
میرزا در بجبوحه جنگ جهانی اول زمانی که قدرتهای آن زمان یعنی روس و انگلیس و آلمان چشم طمع به ایران داشتند بپاخاست تا از یک سو دست بیگانگان را از این مرز پر گهر کوتاه کند و از سوی دیگر جلوی غارت مردم توسط مفسدان داخلی دربار و مالکان زورگو را بگیرد .
*میرزا بخشی از حافظه تاریخی ایرانیان
پژوهشگران ، نهضت جنگل در گیلان به رهبری میرزا کوچکخان را از نخستین و مهمترین جنبشهای تاریخ معاصر ایران و او را موسس نخستین جمهوری شورائی در ایران و بخشی از فرهنگ زنده این سرزمین می دانند.
محمدتقی پوراحمد جکتاجی روزنامهنگار٬ محقق٬ شاعر و داستاننویس گیلانی که زمان دانشجویی کنفرانسش راجع به میرزا کوچک جنگلی او را روانه زندان ساخت میرزا را آرمانخواهی بزرگ و قهرمانی ملی خواند که حدود یکصد سال پس از مرگش هنوز در حافظه تاریخی این ملت ماندگار و محبوب است.
وی نهضت جنگل را ادامه قیام مشروطه عنوان و خاطرنشان کرد : میرزا مشروطه خواهی بود که برای فتح تهران رفت و موفق هم شد .مشروطه خواهان گیلان تهران را گرفته بودند و میرزا نیز از فرماندهان رده میانی نهضت بود . ولی پس از شکست مشروطه ، ادامه نهضت مشروطه را در نهضت جنگل پیاده کرد .
این پژوهشگر و روزنامه نگار پیشکسوت گیلانی با بیان این که میرزا برای آزادی وطن و دستیابی به آرمانهایش و کوتاه کردن دست اجنبی و ستمگران نهایت تلاشش را کرد و سرش را نیز در این راه از دست داد افزود: دیگر از این بیشتر چه می توان به یک سرزمین هدیه کرد؟
وی متذکر شد: نقد میرزا بر اساس مطالعات اندک ، شنیده ها یا بر اساس مرام فکری کاری نادرست و غیرمنصفانه است و نیاز به معیار تاریخی و حقیقی دارد .
وی با بیان این که تا کسی آزادیخواه نباشد و مردم را دوست نداشته باشد نمی تواند بعد از ۱۰۰ سال در دل مردم ماندگار شود افزود: بنابر این خواهی نخواهی جامعه طرفدار میرزا کوچک است البته که مخالف و منتقد هم دارد .
جکتاجی تصریح کرد: من هم با نوع سیاستش چندان موافق نیستم . او می خواست برادر کشی نباشد ولی در جنگ این چیزها مطرح نیست بلکه قدرت و تاکتیک مهم است . اما او از این که قزاق کشی بشود ابا داشت . می گفت اینها مردم همین سرزمین هستند ما چرا اینها را بکشیم و به همین خاطر می کوشید از راه دیگری برود تا مجبور به مقابله با قزاقها نشود و این در انقلاب ضرر دارد .
این پژوهشگر با اشاره به برخی سخنان شائبه برانگیز در مورد میرزا کوچک گفت : در میان چهره های شاخص همراه میرزا پزشک ، شاعر ، روزنامه نگار و نویسنده دیده می شد . بدیهی است چنین افرادی پشت یک آدم دزد ، خائن یا نالایق و ناتوان در مدیریت جمع نمی شوند . منتهی مخالفانش چه کسانی بودند مالکان چون از آنها خمس می گرفت تا نهضت را پیش ببرد.
وی از جنبه های دیگری از شخصیت میرزا کوچک یاد و خاطرنشان کرد: میرزا شاعر بود و نمونه هایی از اشعار عاشقانه اش را در گیلوا و دامون منتشر کرده ام.
وی افزود: میرزا در کنار سلحشوری ،آدمی مداراجو و مردم دوست بود و روح لطیفی داشت و در اوقات فراغت در پایگاه هایشان شاهنامه خوانی می کردند .
این روزنامه نگار و محقق گیلانی خاطرنشان کرد:میرزا آدم بی غشی بود که در مقابل پیشنهاد برای به دست گیری قدرت تحت سلطه بیگانگان سر تسلیم فرود نیاورد . او برای ما یک نماد فرهنگی و قهرمان ملی همچون ستارخان و محمد تقی پسیان است کسی که در حافظه تاریخی ملت باقی می ماند.
جکتاجی با تاکید بر این که برای شناخت میرزا و نهضت او باید تحقیق و مطالعه دقیق و گسترده انجام داد اظهار داشت :هرکسی نمی تواند به چنین جایگاهی برسد که ۱۰۰ سال بعد هنوز الهامبخش هنرمندان و آزادیخواهان و انقلابیون باشد .
*رد پای میرزا در تاریخ
دانشگاه گیلان در مقاله ای تحت عنوان ‘ میرزا کوچک خان، پیشتاز مشروطیت و نهضت جنگل ‘ تاریخچه قیام میرزا را با استفاده از منابع گوناگون چنین بیان می دارد :
‘ یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ سال ۱۲۵۷ در شهر رشت دیده به جهان گشود . میرزا کوچک در رشت در مدرسه حاج حسن و جامع و سپس در مدرسهء محمودیهء تهران به تحصیل علوم دینی پرداخت، اما با آغاز نهضت مشروطه ، ترک تحصیل و لباس کرد و به مجاهدین مشروطه خواه رشت پیوست.
میرزا کوچک خان مردی خوش چهره، با اخلاق ، مهربان ،متواضع، صریح اللهجه، هواخواه آزادی و عدالت و پشتیبان ستم دیدگان و ضعفا بود.
میرزا کوچک خان به عنوان یک فعال اجتماعی در تحصن مشروطه خواهان رشت شرکت کرد و پس از کشته شدن آقا بالا خان، سردار افخم، حاکم مستبد رشت به مجاهدین مشروطه رشت پیوست و از اوان شروع فعالیت انقلابی به محرومان کمک می کرد. در اردوی مجاهدین برای فتح تهران حضور داشت و به علت رشادت تحسین برانگیزی که در برخورد با نیروهای دولتی نشان داد، به عضویت کمیسیون جنگ برگزیده شد.
میرزا کوچک خان در جریان مبارزات مردم با دربار قاجار، برای کمک به ستارخان که با نیروهای دولتی در حال جنگ بود به سوی تبریز رفت، اما به علت بیماری نتوانست به تبریز برسد و به تهران بازگشت ولی رابطه اش با این مبارزان همچنان ادامه یافت.
میرزا کوچک با اردوی مجاهدین برای رویارویی با محمد علی شاه که با پشتیبانی دولت روسیه تزاری برای دستیابی دوباره قدرت وارد خاک ایران شده بود به سوی گمش تپه حرکت کرد.وی در این جنگ زخمی شد و چند ماه در باکو و تفلیس ماند. این همان جنگی است که منجر به شکست قطعی محمد علی میرزا و فرار او برای همیشه شد.
فعالیتهای میرزا کوچک بعنوان مجاهد نهضت مشروطه حتی پس از استقرار نظام مشروطه ادامه داشت.
بر پایهء تصمیم و خواست کنسول روسیه تزاری در رشت، میرزا با چند تن از آزادیخواهان گیلان برای پنج سال از رشت تبعید شد و اجازهء بازگشت به رشت نداشت.
میرزا کوچک به سبب اعتقاد راسخ به آزادی، عدالت و جانبداری از حقوق محرومان حاضر به همکاری با سران نظام مشروطه و پذیرش مقامی در دستگاه دولت نشد و مدتی با تنگدستی در تهران می زیست.
میرزا عقب افتادگی ایرانیان را نتیجه بی فرهنگی می دانست و معتقد بود که تعلیمات مدارس حتما’ باید اجباری و مجانی باشد تا همه فرزندان کشور از مزایای علم و دانش یکسان استفاده ببرند مصمم بود آن اندازه که در خور امکان باشد به افتتاح مدارس بپردازد و سطح تعلیمات و معرفت عمومی را گسترش دهد .
او توانست چهار مدرسه در صومعه سرا، کسما، فومن و ماسوله تاسیس کند.
میرزا کوچک خان بعد از اشغال نواحی شمالی ایران به دست ارتش روسیه تزاری، یک گروه مسلح تشکیل داد و با کمک حاج احمد کسمائی از تجار بنام گیلان، روستای کسما را مرکز کار خود قرار داد. این گروه مسلح پس از مدتی گسترش یافت و تا پایان سال ۱۲۹۶ شمسی، بخش وسیعی از گیلان و مازندران و طارم و آستارا و طالش را زیر نفوذ خود در آورد این جریان کم کم به نام نهضت جنگل شناخته شد.
میرزا کوچک خان با آغاز جنگ جهانی اول در جنگل به کمک برخی دوستان آزادیخواه و وطن پرست، نهضت جنگل را بنیان گذاشت. هدف میرزا از تشکیل این نهضت دفاع از استقلال ارضی در مقابل بیگانگان بود، زیرا در آن زمان، ایران بین روسیه و انگلیس تقسیم شده بود و نهضت جنگل پناهگاهی بود برای روشنفکران و وطن دوستان سراسر ایران که به این نهضت پیوستند.
خود جنگلی ها در باره اهداف سیاسی خود چنین بیانیه ای صادر کرده بودند :’ ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم. استقلالی به تمام معنی کلمه یعنی بدون اندک مداخله هیچ دولت اجنبی. اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی که هر چه بر سر ایران آمده، از فساد تشکیلات است. ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم.’
مشی سیاسی و اهداف اصلی نهضت جنگل را باید از مرامنامه آنها شناخت. برطبق این مرامنامه آسایش عمومی و نجات طبقه زحمتکش و تحصیل آزادی و تساوی حقوق افراد در ۹ ماده به ترتیب زیر خلاصه شده است:
در ماده اول این مرامنامه که شباهت زیادی به قانون اساسی مشروطه داشت، آمده بود که حکومت عامه و قوای عالیه در دست نمایندگان ملت جمع خواهد شد.
ماده دوم پیرامون حقوق مدنیه است که در آن بر مصونیت اشخاص و منازل آنان به هر نوع تعرض تاًکید شده که امری مشابه با حقوق شهروندی و امنیت اجتماعی مصطلح امروزه می باشد.آزادی فکر، عقیده، اجتماعات، مطبوعات، کار و کلام نیز در این ماده مورد تاکید قرار گرفته بود.
در ماده سوم بر آزادی انتخابات و حقوق انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان تاکید شده بود ماده چهارم پیرامون مسائل اقتصادی بودکه در آن به ممنوع بودن انحصار و احتکار ارزاق و سرمایه، تبدیل مالیاتهای غیرمستقیم به مستقیم، عمومی بودن منابع ثروت از جمله رودخانه ها، مراتع، جنگلها، دریاها و…اشاره شده بود.
ماده پنجم نیز تحت عنوان معارف، روحانیت و اوقاف تدوین شده بودکه در آن تعلیمات ابتدایی و حتی متوسطه و عالیه را اجباری و مجانی خوانده بود.
ماده ششم مرامنامه برای قضات تاکید کرده و قضاوت را سریع، ساده و بدون دستمزد عنوان کرده است ماده هفتم در زمینه امور دفاعی است و ماده هشتم هم در مورد کار می باشدکه طبق آن، کار برای اطفال زیر ۱۴ سال ممنوع شده و بر رعایت مصلحت کارگران و حقوق آنان تاکید شده بود. آخرین ماده یعنی ماده نهم هم برحفظ الصحه اشاره نموده و بر تاًسیس مریضخانه های عمومی و مجانی تاکید کرده بود.
مرامنامه جنگل منطبق با روح قانون اساسی آن زمان میباشد و از هر حیث مترقی است و با وضع ملی و اجتماعی ایرانیان همآهنگ بوده است. میرزا در نامه ای به سفیر شوروی چنین می نویسد که: “ مقصود من و یارانم حفظ استقلال مملکت و تقویت مرکز است. تجزیه گیلان را که مقدمه ملوک الطوایفی است، خیانت صریح دانسته و می دانم.”
قوای جنگل در روز ۱۶ خرداد۱۲۹۹ خورشیدی با انتشار بیانیه ای تشکیل کمیته انقلاب سرخ ایران و الغاء نظام سلطنت و تاسیس حکومت جمهوری را اعلام نمودند.
یکروز بعد کمیته انقلاب هیاًت دولت جمهوری را معرفی کرده که میرزا کوچک خان سرکمیسر و کمیسر جنگ را بعهده می گیرد.
هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که با حمایت بلشویک های روس اغتشاش طرفداران شوروی آغاز شد و روز ۱۸ تیر۱۲۹۹ شمسی، میرزا بعنوان اعتراض از رشت به فومن رفت و نامه مفصلی با این مضمون که “ در موقع، به نمایندگان روسیه اظهار کردم که ملت ایران حاضر نیست پروگرام بلشویکها را قبول کند.” برای لنین به مسکو فرستاد.
در تاریخ ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضد میرزا کودتا کردند و کودتاچیان میرزا کوچک را از سمتش در دولت موقت انقلابی بر کنار کردند وهیاًت دولت انقلابی تازه ای برگزیدند وطرفداران میرزا دستگیر و بازداشت شدند واختلاف بالا گرفت و قوای جنگل تضعیف شد. در این کودتا طرفداران نهضت جنگل در رشت دستگیر شدند و رئیس کمیتهء انقلاب که از یاران میرزا بود کشته شد. نقشه کودتا به گونه ای طرح ریزی شده بود که می بایست “ میرزا کوچک کشته و یا دستگیر و در هر حال از کادر انقلاب خارج می شد.”
انگیزه اصلی کودتا، سیاست سازشی بود که که دولت شوروی در برابر انگلستان برای بستن قرارداد بازرگانی در پیش گرفته بود.
پس از عزیمت میرزا به فومن، دیداری میان سردار حکمت که حامل پیامی از مشیرالدوله نخست وزیر وقت بود با میرزا انجام گرفت. کسانی میرزا را متهم به سازش با دولت مرکزی کردند، اما رویدادهای بعدی ثابت کرد که هیچگونه سازشی در میان نبوده و سران جنگل و میرزا از مرام و برنامهء سیاسی خود بازنگشته اند.
پس از رفتن میرزا از رشت، اعلامیه ای از سوی سران جنگل در باره کودتاچیان در رشت در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۲۹۹ انشار یافت که در آن میرزا کوچک از علل خروجش از رشت و کوشش حزب کمونیست برای دستگیریش سخن گفته و بر این نکته انگشت گذاشته بودکه مقدرات ایرانی باید به دست ایرانیان تعیین شود و چنین دفاع کرده بود: “ گفته و می گویم باید استقلال ایران محفوظ باشد، باید رشتهء انقلاب و زمام حکومت ایران در دست ایرانی باشد. با انگلیسیها چرا طرفیم؟ برای اینکه در ایران آمدند، در ایران ماندند و دخالت در امور ایران کردند…با دولت طرفیم برای اینکه ظلم می کند و بجان و مال مردم تعدی و تجاوز می کند… سویت روسیه اگر مطلع بشوند بلاشبهه جلوگیری خواهند کرد اما اگر بعد از اطلاع قادر به جلوگیری نشدند، آنوقت تکلیف ما این است که کمونیست ها با انگلیسیها و دولت مستبدایران را در یک ردیف گذاشته بنام حفظ وطن و حفظ ایرانیت و محافظه حقوق اجتماعی از همه دفاع کنیم. یقین دارم که خدا یار و مدد کار ما خواهد بود. زنده باد جمهوری ایران، مرده باد انگلیس و خائنین، پست باد منافقین.”
پس از کودتا، کوچک جنگلی نامه ای به لنین نوشت. در این نامه که بوسیلهء دو نماینده جنگل مظفرزاده و هوشنگ (گائوک آلمانی) فرستاده و به کمیسر خارجهء شوروی تسلیم شده بود، میرزا به تفصیل موارد نقض پیمان بسته شده در انزلی و تجاوزات و دخالت های حزب کمونیست ایران و نمایندگان دولت روسیه (ماموران نظامی و سازمان چکا) را توضیح داده و با تاکید بر استقلال و آزادی ایران و استقلال سازمانی و ایدئولوژیک سازمان جنگل نوشته بود: “ ما معتقدیم که قدم اوٌل را برای آزادی ایران برداشته ایم، لیکن خطر از جانب دیگر به ما روی آورده است، یعنی اگر از مداخله خارجی در امور داخلی جلوگیری نشود، معنی اش این است که هیچوقت به مقصود نخواهیم رسید، زیرا بجای مداخلهء یک دولت خارجی که تا کنون وجود داشت، مداخله دولت خارجی دیگری شروع شده است. ما نمی توانیم افتخارات انقلابی خود را که طی ۱۴ سال کوشش و فداکاری بدست آورده ایم، یکباره محو کنیم و به حقوق ملت ایران خیانت ورزیم…” به این نامه از لنین پاسخی داده نشد.
در آبان ۱۲۹۹ احسان الله خان و خالو خان نامه ای به میرزا نوشتند و خواستار برقراری صلح و سازش و همکاری با سران جنگل و میرزا شدند. میرزا کوچک این درخواست را پذیرفت و در نامه ای ضمن تشریح اشتباهات و اعتراض به مداخلات نمایندگان دولت شوروی، آمادگی خود را برای همکاری مجدد با آن دو اعلام کرد.
تلاش طبقهء حاکم برای سرکوبی نهضت جنگل در همهء ماههای سال ۱۲۹۹، سخت ادامه داشت. با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ به فرماندهی رضا خان و با پشتیبانی و خواست دولت انگلستان ، ایران یکسره زیر نفوذ و سلطهء انگلستان قرار گرفت و دیگر نیاز و ضرورتی به اجرای قرارداد ۱۹۱۹ یا باقی ماندن نیروهای انگلستان در ایران وجود نداشت و انگلستان می توانست در گفتگوهای بازرگانی کراسین (نماینده دولت شوروی) در لندن از این امتیاز بهره برداری کند و خواست دولت شوروی، یعنی مشروط کردن خروج ارتش سرخ از ایران به خروج نیروهای انگلستان از شمال ایران را با آسودگی خاطر و اطمینان بپذیرد.
پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ تلاش برای از میان بردن نهضت جنگل میرزا کوچک خان و یارانش شدٌت یافت.
سید ضیاءالدٌین طباطبائی که به خواست انگلستان پس از کودتای رضاخان، رئیس الوزراء ایران شده بود، کوشید با تطمیع یا زور، میرزا کوچک را از سر راه بردارد و چون تطمیع موثر نیفتاد. به توطئه ترور میرزا دست زد. برای اجرای این خیانت، حاجی احمد کسمایی که پس از گرفتن تاًمین از وثوق الدوله در تهران به سر می برد با پول و اسلحه و ۶۰ تن مسلح به گیلان فرستاده شد تا میرزا کوچک و یارانش را دستگیر و خلع سلاح کند، اما حاجی احمد در شهسوار دستگیر و به رشت منتقل گردید.
با نا امید شدن دولت کودتا از ترور میرزا، حملات نظامی قزاقان به فرماندهی رضاخان که تصمیم گرفته بود در اجرای سیاست دولت انگلستان و طبقه حاکم، کار جنگل را یکسره کند، باشدت ادامه یافت.
قرارداد بازرگانی شوروی با انگلستان در ۹ مارس ۱۹۲۱ برابر ۱۹ اسفند ۱۲۹۹ یعنی ۱۶ روز پس از کودتا ی سوم اسفند رضا خان به امضارسید. ۷ روز پس از کودتای رضا خان نیز قرارداد دوستی ایران و شوروی به امضا رسیده بود. با این دو قرارداد، سیاست رسمی دولت شوروی و رهبری حزب کمونیست روسیه (بلشویکی) بر پایهء همکاری و شراکت با سیاست دولت انگلستان و دولت ایران قرار گرفت و هدف مهم این همکاری از میان برداشتن نهضت جنگل و شخص میرزا کوچک خان بود که در این مورد هر سه کشور اتفاق نظر داشتند.
سرکوب قیام جنگل و شهادت میرزا در زمان کابینهء مشیرالدوله که قیام کنندگان نهضت جنگل را “ متجاسر” می خواند رخ داد. رتشتین سفیر شوروی در ایران در ششم اردیبهشت ۱۳۰۰ وارد تهران شد و در نطقی که در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۰۰ در برابر احمد شاه ایراد کرد به شاه ایران قول داد که مسئله گیلان با اقدامات دولت شوروی تصفیه خواهد شد.
در ۲۲ مهرماه ۱۳۰۰ رضا خان که سردار سپه لقب گرفته و فرماندهی نیروهای قزاق را در تهاجم به گیلان به عهده داشت وارد رشت شد. انگلیسیها به نحو فعالی از رضا خان در لشگرکشیهای وی حمایت نموده و طرح عملیات نظامی باتفاق وابسته نظامی سفارت بریتانیا تهیه می گردید.
میرزا کوچک همراه با گائوک و معین الرعایا در پی یافتن متحد و برای خروج از محاصرهء نیروهای دولت به خلخال حرکت کردند.
میرزا کوچک خان جنگلی و رفیق با وفایش گائوک آلمانی (هوشنگ)در گدوک گیلوان دچار برف و بوران شدند و به علت سرمای شدید قدرت حرکت خود را از دست دادند. گائوک را سرما زد و در همان محل در میان برف ها جان داد.
اهالی قریهء خانقاه، پیکر میرزا را به مسجدمحل بردند. این خبر به سالار شجاع، برادر امیر طالش رسید و او دستور داد یکی از طالشی ها به نام رضا اسکستنی، سر میرزا را بریده و تحویل خان طالش دهد. تن بی سر او را همان جا دفن کردند.
گیلک می نویسد: “ بیست ساعت پس از یخ زدنش سر او را بریدند و وقت بریدن سرش گویا خون زیادی جاری شد مثل اینکه سر آدم زنده را سر بریدند…”
سپس خالو قربان سر میرزا را به تهران برد و جلوی پای سردار سپه انداخت. سر میرزا را ابتدا در خیابانها گرداندند و بعد در قبرستان حسن آباد تهران دفن کردند. نمایش سر میرزا خیلی مورد تنفر قرارگرفت، زیرا مردم او را آزادیخواه و با ایمان می دانستند.
پس از تبعید رضا شاه، آزادیخواهان سر و بدن میرزا کوچک خان را بنا بر وصیت او در سلیمان داراب مدفون ساختند. جسد میرزا در سال ۱۳۲۱ به رشت منتقل شد و به سر او که چند سال پس از کشتنش مخفیانه از حسن آباد تهران به رشت منتقل و در بقعهء سلیمان داراب به خاک سپرده شده بود پیوست.
میرزا مردی صادق و صمیمی بود و بهیچوجه از ایده آلهایش برنگشت و روی آن معامله نکرد. وقتی میرزا مرد، هیچ نداشت و در تمام گیلان یک متر زمین یا یک ریال بعنوان ارث میرزا باقی نمانده است.
به شدت عاشق آزادی و استقلال ایران بود و مردم ایران را دوست داشت. به شدت مخالف دخالت و نفوذ اجنبی از همه رنگش بود، چه روسی، چه انگلیسی و چه بلشویک و می گفت ایران باید متعلق به جامعه ایرانیان باشد. ‘
میرزا کوچک ۱۱ آذر ۱۳۰۰ در سرمای کوهستان گیلان جان باخت اما یادش در خاطر مردم این سرزمین ماندگار است.