اشرف دختر محبوب رضاشاه نبود؛ قیافهاش جذابیت چندانی نداشت و پوست سبزهاش باعث میشد جذابیت چهرهاش به حداقل برسد.
جواد نوائیان رودسری – خواهر دوقلوی شاه، زندگی عجیب و غریبی داشت؛ حسین فردوست در خاطراتش، او را «شیطان» مینامد و اعتقاد دارد که سررشته بسیاری از مفاسد دربار پهلوی، در دست اشرف بود. او در خارج از ایران هم، سوءشهرت داشت؛ قاچاقچی بینالمللی هروئین که یکبار در سوئیس به دام افتاد و افتضاح بزرگی به وجود آورد و در این مسیر، حتی «فروغ خواجهنوری»، دوست گرمابه و گلستانش را هم قربانی کرد؛ او را قاچاقچیان فرانسوی به جای اشرف کشتند! روزنامههای اروپایی، بهکنایه، اشرف را «پلنگ سیاه» لقب داده بودند؛ هرچند این لقب به خاطر پوست سبزه و البته فعالیتهایش در عرصه قاچاق مواد مخدر به وی داده شدهبود؛ اما اشرف از این لقب خوشش میآمد. کارنامه خواهر شاه و یکی از اصلیترین بازیگران دربار پهلوی، آنقدر سیاه و پرماجراست که باعث شده کمتر به زوایای عادی زندگی وی توجه شود. اینکه او با مردان زیادی رابطه داشت، یکی از مشهورترین و البته، مستندترین روایات تاریخی است؛ اما خیلی از ما درباره ازدواجهای او و برخی معشوقهایش که آنها را برای اموری غیراز فساد اخلاقی برمیگزید، اطلاع چندانی نداریم. به همین دلیل، تصمیم میگیرم به سراغ خسرو معتضد بروم؛ تاریخنگار و روایتگر تاریخ و نویسنده تعداد زیادی از آثار خواندنی که کارنامه رویدادهای دوران معاصر ایران را پیش روی شما میگذارد. او با خوشرویی جوابم را میدهد و بحثمان درباره اشرف پهلوی، خیلی زود گرم میشود.
کتکهایی که اشرف خورد!
اشرف دختر محبوب رضاشاه نبود؛ قیافهاش جذابیت چندانی نداشت و پوست سبزهاش باعث میشد جذابیت چهرهاش به حداقل برسد. به همین دلیل وقتی رضاشاه تصمیم گرفت دخترانش را شوهر بدهد، به شمس حق انتخاب داد، اما به اشرف نه! معتضد میگوید: من در کتابم با عنوان «دو دختر قاجار در قصر شاه پهلوی» به نقل از توران امیرسلیمانی، همسر سوم رضاشاه گفتهام که چطور ازدواج نخست اشرف رقم خورد. ابراهیم قوام، از احفاد میرزا ابراهیمخان کلانتر که روابط خوبی هم با انگلیسیها داشت، به اتهام دوستی با سردار اسعد بختیاری که بعدها توسط رضاشاه به قتل رسید، مورد بیمهری پهلوی اول قرار گرفت. همسر ابراهیم که فامیل توران امیرسلیمانی بود، برای آنکه شرایط خانوادهاش بهتر شود، از طریق وی به رضاشاه اطلاع داد که قصد دارند شمس پهلوی را برای پسرشان علی قوام که در آن موقع، در لندن اقتصاد میخواند، خواستگاری کنند. رضاشاه که دید شرایط فراهم است، گفت باید برای دختر دیگر، یعنی اشرف هم کاری کرد. رفتند و فریدون جم، پسر محمود جم را که در دورهای نخستوزیر رضاشاه بود، از فرانسه آوردند و او هم شد خواستگار اشرف.
اینها که میگویم مربوط به سال ۱۳۱۵ است. اما شمس گفت که علی قوام را نمیخواهد؛ چون او خیلی بدقیافه و قدکوتاه بود. به همین دلیل، شمس با فریدون جم که خوشتیپ بود ازدواج کرد و علی قوام بدقیافه سهم اشرف شد. او در خاطراتش از این مسئله با ناراحتی سخن گفتهاست و حقیقتاً هم این اتفاق در وجود او عقده ایجاد کرد. معتضد بعد از بحث مفصلی درباره شرایط این دوره و اشاره به این موضوع که اشرف ناچار به ملک اجدادی قوام یعنی شیراز رفته بود، در حالی که دوست داشت دایم به اروپا سفر کند، به سراغ فرجام ازدواج پنجساله اشرف و علی قوام میرود و میگوید: وقتی در شهریور ۱۳۲۰ متفقین وارد ایران شدند، ابراهیم قوام تصمیم گرفت از رضاشاه به خاطر رفتارش انتقام بگیرد. به او میگفت متفقین بمبی آوردهاند که کل کاخهای سلطنتی را یکجا به هوا میفرستد!
این رویکرد به خانواده قوام هم سرایت کرد. زن قوام دیگر به دیدار تاجالملوک، همسر رضاشاه نمیرفت و اختلافات اشرف و علی قوام هم بهجایی رسید که علی یکبار او را با کمربندش به شدت کتک زد؛ این زمانی بود که رضاشاه در حال فرار بود. مدتی بعد هم اشرف از علی قوام طلاق گرفت.
شوهری که با هواپیما آمد
به سراغ شوهر دوم اشرف میروم؛ احمد مصطفی شفیق، یک مصری که خیلیها نمیدانند چطور از تهران سر درآورد و بعدها شوهر خواهر دوقلوی شاه شد؟ خسرو معتضد میگوید: آشنایی اشرف با شفیق، از حدود سال ۱۳۱۸ آغاز شد؛ زمانی که فوزیه به تهران آمدهبود و شفیق به عنوان یک خلبان مصری، به صورت هفتگی میوهها و شیرینیهای موردعلاقه وی را از زادگاهش، یعنی قاهره، به تهران میآورد.
خب، شفیق مرد خوشتیپی بود و در همین مراودهها، با اشرف آشنا شد و احتمالاً مدتی هم با او رابطه داشت. بعدها، زمانی که اشرف به بهانه دیدار پدرش، عازم مصر شد تا از آنجا به آفریقای جنوبی برود، تصمیم گرفت با شفیق ازدواج کند و به همین دلیل، در زمان حضور در قاهره از علی قوام جدا شد. شمس پهلوی هم که از مدتی قبل با عزتا… مینباشیان در ارتباط بود، از فریدون جم جدا شد و با عزتا… ازدواج کرد که بعدها نامش را به مهرداد پهلبد تغییر داد. اشرف بعد از ازدواج دست شوهر جدیدش را گرفت و به ایران آمد. قرار شد شفیق را رئیس هواپیمایی کشور کنند و البته با وجود برخی مخالفتها در مجلس، این کار انجام شد و شفیق شرکت هواپیمایی پارس را ثبت کرد. بعدها کاشف بهعمل آمد که او با هواپیماهایش، به صورت بسیار گسترده، اقدام به قاچاق مواد مخدر و دیگر اجناس میکرده و البته، اشرف نیز شریک اصلی وی بودهاست. از معتضد میپرسم: لابد شرکت پرسودی بودهاست؛ پس چرا از شفیق هم طلاق گرفت؟ او جواب میدهد: خودِ اشرف در خاطراتش ادعا میکند که دلیل جدایی از شفیق، خیانتهای مکرر وی به اشرف بودهاست. ولی خب، این ادعا چندان برای اشرف قابل تأیید نیست.
حمل عشق با کامیون به تهران!
خسرو معتضد برای تکمیل بحث به سراغ روابط اشرف و رزمآرا میرود تا نشان دهد خواهر شاه که شوهرش را به خیانت متهم میکند، همزمان خودش به همان کار مشغول بودهاست! معتضد میگوید: رزمآرا مرد قدرتمندی بود و اشرف از چنین مردانی خوشش میآمد. به همین دلیل هم مدتی عاشق او شد. نامههای اشرف به رزمآرا را که کاوه بیات منتشر کردهاست، در جلد دوم کتابم درباره اشرف آوردهام. هفت، هشت نامهاست که در آنها به رزمآرا اظهار علاقه میکند. اما این عشق و علاقه، رویه دیگری هم داشت. رزمآرا به وابسته سفارت انگلیس در تهران گفتهبود که این خانم، یعنی اشرف پهلوی، خیلی مزاحم من میشود. او در اصفهان و خانلق مزارع گسترده خشخاش دارد و میخواهد که من دستور دهم تریاک حاصل از آن را با کامیونهای ارتش به تهران بیاورند! بنابراین، شاید خیلی هم بحث عشق و عاشقی بین او و رزمآرا مطرح نبوده است!
عروس امینالتجار
به ادامه بحث برمیگردیم و میرسیم به سومین ازدواج اشرف؛ یعنی پیوند زناشویی با مهدی بوشهری. خسرو معتضد ابتدا پرونده خانوادگی بوشهری را برایم باز میکند و حرفهایی میزند که تا به حال نشنیدهام و البته، این بخشی از شیرینی تاریخ و تاریخپژوهی است. او میگوید: پدر مهدی بوشهری، حاج امینالتجار بوشهری بود که ثروت فراوانی داشت و از مردان متمول دوره قاجار محسوب میشد. این امینالتجار را، البته آدم زنبارهای هم توصیف کردهاند. گویا وقتی در انزلی یا قفقاز با همسر لیانازوف (صاحب امتیاز شیلات خزر در دوره قاجار) که شوهرش در گیر و دار انقلاب کمونیستی شوروی مفقود شده بود، دیداری کرد و او را به زنی گرفت. این خانم احتمالاً گرجیتبار است. حاصل این وصلت، دو پسر به نامهای مهدی و پرویز بوشهری بود. بنابراین، مهدی بوشهری از طرف مادری، رگ و ریشه روسی و گرجی داشت. بوشهری زمانی با اشرف پهلوی آشنا شد که او در جریان وقایع دوران ملیشدن صنعت نفت، از ایران گریخته و به پاریس رفتهبود و البته با مردان زیادی مرتبط بود.
بااینحال، موضوع ازدواج با بوشهری تا سال ۱۳۳۹ جدی نشد. قبل از بوشهری، اشرف خواستگاری داشت به نام احمد مَهْبُد که از آن شارلاتانهای بینالمللی بود و زمان مسافرت محمدرضاپهلوی به نیویورک در سال ۱۳۲۹، کنسول ایران در آمریکا محسوب میشد. اما به هر دلیل، این اتفاق نیفتاد و اشرف بعد از طلاق از شفیق، با مهدی بوشهری ازدواج کرد؛ ازدواجی که ظاهراً دوام داشت. اما بوشهری اشرف را رها کرد و به پاریس رفت و در آنجا مسئول خانه ایران بود. از معتضد درباره ماجرای پالانچیان میپرسم؛ جوان ارمنی و خوشتیپی که اشرف به او علاقه داشت و هنگامی که دست رد به سینه خواهر شاه زد، در سال ۱۳۴۸ هواپیمای شخصیاش دستکاری شد و به قتل رسید! معتضد میگوید: همه این اتفاقات زمانی افتاد که بوشهری شوهر اشرف بود.واقعاً اشرف پهلوی موجود عجیبی بودهاست!