چگونه می توان امید را از میان دقایق دزدیدو کمرنگ کرد آن هم امید زنی که می داند یک روز گمشده اش برمی گردد.
بهاره نوری:حکایت انتظار ده ماهه آرزو روایت پر غصه زنی است که همه امیدها یش را به تنها یکتای یگانه فریاد زد و از او کمک خواست.
18 شهریور ماه امسال ده ماه از سقوط بالگرد MI17 که موجب جان باختن 5 سرنشین آن شده بود می گذشت و هنوز کابوس از دست دادن همسری باوفا آرزو را رها نمی کرد از هفتم آذر ماه 95 تا بدان روز آرزو در هر نماز خواسته اش را تکرار می کرد و با هزار امید روزهای پردرد و فراق را به سر می رساند .تا عاقبت و همزمان با عید غدیر امسال و در میانه شهریور که آفتاب تابان روی آبهای نیلگون دریای خزر می رقصید پیکر بی جان مردی بر روی آبهای مواج نمایان شد و صیادان شمالی در منطقه مروارید نکا آن را از آب بیرون آوردند .
علی رغم انتشار تصاویر مرد از آب گرفته شده اما احتمال اینکه جسد متعلق به علی مرداسی آخرین جان باخته حادثه بالگرد MI17باشد بعید به نظر می رسید؛اما خانواده مرداسی که ده ماه چشم انتظار هدیه ای از سوی دریا بودند به این راحتی از این ماجرا عبور نکردند و برخلاف توصیه هایی بر بعید بودن یافتن پیکر علی مرداسی راهی شمال شدند تا گمشده خود را بیابند .
دقایق کشدار روی عقربه زمان طولانی تر از همیشه بود اشک از روی گونه ها سر می خورد و داغ جدایی زخمی عمیق روی لحظه ها می انداخت و رد سوزناکی را بر جای می گذاشت. اما آرزو همسر علی مرداسی در دل امیدوار بود که جسد یافت شده متعلق به همسرش است و خداوند صدای ناله های او را بی جواب نگذاشته است.
بعد از اعلام تعلق جسد پیدا شده به علی مرداسی و پایان یافتن چشم انتظاری خانواده مرداسی بر آن شدم که گفتگویی را با آرزو همسر علی مرداسی آخرین بازمانده تازه یافت شده از حادثه سقوط بالگرد MI17در آذرماه سال گذشته داشته باشم ؛آنچه در ادامه می خوانید یکی از غم انگیز ترین گفتگوهایی است که آن را در سطور روزنامه اسیر می کنم.
** خداوند صدای مرا شنید
عید غدیر بود ساعت دو نمازم که تمام شد با دل شکسته ام از خداوند خواستم خبری از علی مرداسی همسرم به من بدهد حال عجیبی داشتم بعد از اتمام راز و نیازم با خدا و توسل به حضرت علی (ع) احساس سبکی خاصی داشتم ساعت از سه بعدازظهر گذشته بود که تصویر مردی در فضای مجازی دست به دست می شد ؛ صیادان او را از آب دریا گرفته بودند .
** عکس همسرم رادر گوشی تلفن همراه دیدم
اولین بار عکس را از گوشی پسر خواهرم (خواهر زاده )دیدم او که عکس را دید به من نشان دادو گفت :« فکر نمی کنی مرداسی باشد؟»به محض اینکه عکس را دیدم از لباسش او را شناختم .
** بدنش سالم بود
بدنش سالم بود جز جمجه اش که در حادثه بالگرد آسیب دیده بود ؛ همان لباس خانگی که در یکی از عکس هایش پوشیده بود را بر تن داشت .تک پوش آبی به همراه شلوار کرم رنگ روشن که به طوسی هم می زد ؛مطئمن بودم خودش است.
** می گفتند از شوهرت استخوانی شاید مانده باشد
به محض دیدن عکس تماس گرفتیم اما به ما گفتند که جسد فقط 15 روز در آب مانده و مربوط به شما نیست و این همه راه را نیایید اما ما مطمئن بودیم که جسد متعلق به همسرم است ؛به ما گفتند اگر هم اثری پیدا شود شاید لباس یا استخوانی مانده باشد و انتظار بیشتر نداشته باشید.برادر شوهرم(برادر علی مرداسی) اما گفت ما منتظر نمی مانیم و برای شناسایی می آییم.
** آزمایش دی ان ای لازم نبود
من به همراه دخترم و برادر شوهرم و پسر خواهرم به شمال آمدیم تا جسد را شناسایی کنیم جسد رابه پزشکی قانونی ساری برده بودند ؛ سالم مانده بود حتی کفشش هم به پایش مانده بود و در زمان انتقال به اسکله از پایش افتاده بود جورابش را که در آوردند رد خط جوراب هنوز روی پایش بود .لباسش ،هیکلش ، تمام نشانه هایش متعلق به شوهرم بود و حتی نیاز به آزمایش نبود.
**همان لحظه سقوط فوت شده بود
با ضربه ای که به سر و جمجمه اش وارد شد در همان لحظه سقوط فوت کرده بود اما بدنش به خواست خدا سالم مانده بود و ما توانستیم شناسایی اش کنیم به آزمایش دی ان ای نیازی نبود لباسش مارک بود روی سینه اش عکس اسب داشت و روی شانه اش هم عدد هشت نوشته بود ؛دقیقا خودش بود حالت انگشتان ،پاهایش ،حالت دندانهایش که عصب کشی شده بود .به محض دیدن شناختمش.
** برای شناسایی آمدیم
دو روز بعد از عید غدیر به شمال آمدیم ؛ بلیط هواپیما برای ساری پیدا نکردیم و با اتوبوس به راه افتادیم وبعد از شناسایی ؛ چهارشنبه همان هفته شرکت ایران فجر آمبولانسی در اختیار ما قرار داد و ما به همراه پیکر همسرم به خوزستان برگشتیم .
** پنج شنبه همان هفته او را دفن کردیم
شنبه بود که پیکر همسرم را از آب گرفتند و ما او را پنج شنبه همان هفته در قبری که از سال گذشته برایش آماده کرده بودیم دفن کردیم و در مسجد هم برایش مراسم گرفتیم .جمعیت زیادی از همشهری هایمان در مراسم تشییع او شرکت کرده بودند .
** کسی به ما تسلیت نگفت
بعد از پیدا شدن جسد شوهرم کسی از شرکتی که کار می کرد به ما تسلیت نگفت و برایش در شرکت مجلسی هم نگرفتند .
** هیچ امتیازی برای شوهرم در نظر نگرفتند
بعد از درگذشت شوهرم شرکت هیچ امتیاز خاصی برای فرزندانم در نظر نگرفت حقوقش همان مستمری است که از تامین اجتماعی دریافت می کنیم وقتی شوهرم زنده بود حقوقش به چهار میلیون تومان می رسید اما حالا تنها یک میلیون و خرده ای به ما می رسد و با بچه هایی که دارم سخت می گذرد.انتظار داشتیم حداقل امتیازی برای او در نظر می گرفتند در جواب ما گفتند که همسرم رسمی نبوده و قراردادی بوده ؛ در حالیکه همسرم به کشورش خدمت می کرده و خرج یک خانواده را می داده است.
** 17 سال زندگی مشترک داشتیم
وقتی ازدواج کردم 24 سالم بود و او 30 سالش می شد اما زمانی که هواپیما سقوط کرد 47 ساله بود .4بچه از او برایم به جا مانده که بزرگترین شان 15 ساله است همان دخترم که پدرش را شناسایی کرد.
** حضرت علی (ع) شفاعتت کند
وقتی پیکر همسرم را دیدم به او گفتم در روزی که به نام حضرت علی(ع) بود پیدا شدی هم نام آن حضرت هستی نگران نباش فشار قبر نخواهی داشت از آن حضرت در خواست می کنم که شفاعت شما را بکند .
** روزهایم سخت می گذرد
روزهای سختی است ؛ روزهایی که در مدرسه بودم ساعتی نبود که زنگی نزند و حال من و بچه هایم را نپرسد اما حالا ؛ اینکه کسی در خانه منتظرت نباشد و کسی دیگر در میان کلاسهای درس مدرسه ات زنگ نزند و حال تو و بچه هایت را نپرسد خیلی سخت است؛ روزهایم می گذرند و منتظر هیچ خبر خوبی نیستم ؛ بچه هایم بهانه گیری می کنند و بچه کوچکم تنها نمی ماند گاهی اوقات او را به مدرسه می آورم و پیش خودم نگه می دارم .خیلی سخت است .
** آقای صادق پور زحمت زیادی برایمان کشید
از میان افرادی که پیگیر کار ما بودند آقای صادق پور زحمت زیادی برایمان کشید و همکاری خوبی با ما داشت از اینجا می خواهم از ایشان تشکر کنم.
هر چند روزهای سخت انتظار برای آرزو به سر آمده است اما او حالا با داغی کهنه نشده آینده فرزندان خود را با نبود پدر ترسیم می کند. درد را از هر طرف که بخوانی درد است چه درگیر روزهای انتظار باشد و چه در دل یک زن بیقرار .