من حقیقت را به تو میگویم؛ اگر بخواهی آن را میپذیری؛ اما اگر پذیرفتی به خاطر داشته باش که فارغ از پیامدهای احتمالی باید همپیمان من باشی، و نیز اینکه من تنها کسی نیستم که مسئول این پیامد خواهم بود.
احمد غلامی . در یادداشت هفته گذشته نگاهی جامعهشناسانه به مذاکرات برجام و تأثیر سیاست داخلی ایران بر این مذاکرات داشتیم. در آنجا آوردم که اگر ابراهیم رئیسی با آرای بالایی به مقام ریاستجمهوری میرسید، دیپلماتهای مذاکرهکننده با اعتمادبهنفس بیشتری بر سر میز مذاکره مینشستند و این چیزی نیست جز جادوی قدرت مردم. اینبار میخواهم از زاویهای دیگر به این مذاکرات بپردازم. پیش از آنکه بحث را آغاز کنم، میخواهم تعبیری از کتاب «حکمرانی بر خود و دیگران» درسگفتارهای میشل فوکو، را عاریه گرفته و با آن بحث را جلو ببرم. در این کتاب فوکو از تعبیری به نام «پارسیا» سخن میگوید: پارسیا یعنی حقیقتگویی. البته معنای دیگری ازجمله صراحت لهجه و رکگویی را هم دربر میگیرد، اما در اینجا حقیقتگویی بیشتر به کار ما میآید. خاصه اینکه فوکو نیز بر همین جنبه حقیقتگویی بیشتر تأکید دارد. فوکو پارسیا را اینگونه صورتبندی میکند. او دموکراسی را در رأس پارسیا قرار داده است؛ دموکراسی به معنای برابریای که به همه شهروندان تعلق میگیرد تا آزادانه له یا علیه چیزی سخن بگویند و در نتیجه در تصمیمگیریها نقشی جدی ایفا کنند؛ بدون دموکراسی، پارسیا نخواهند داشت. رأس دیگر پارسیا صعود یا برتری است، یعنی کسانی که با سخنان نافذ خود برتری خویش را بر دیگران به اثبات رسانده و دیگران را اقناع میکنند و بر آنان فرمان میرانند. رأس دیگر، حقیقتگویی است. بدیهی است حقیقتگویی بدون شهامت معنا ندارد، ازاینرو عنصر ناب حقیقتگویی شهامت است. میشل فوکو برای تشریح پارسیا به کتاب «تاریخ جنگ پلوپونزی» نوشته توسیدید، ارجاع داده و لحظه بحرانی آتن در آستانه جنگ با اسپارت را به تصویر میکشد تا کارکرد واقعی پارسیا را برای شنوندگان درسگفتارهایش عیان کند. بدیهی است آتن برای حل بحران، نیاز به دموکراسی دارد یعنی هرکس بتواند آزادانه به فراخور دانش و تجربهاش له یا علیه هر چیز یا هرکسی نظر دهد. دوم اینکه در این میان هستند چهرههایی که با حقیقتگویی و سخنان نافذ خود قادرند بر دیگران برتری یافته و بر آنان فرمان برانند. در این میان و مهمتر از هرچیز شهامت حقیقتگویی و صراحت لهجه این افراد است. این صورتبندی بهوضوح نشان میدهد هر سرزمینی چه گرفتار مصائب و چه در آستانه مصائب نیاز به پارسیا دارد. برای عبور از چالشهای سیاسی بدون دموکراسی و چهرههای متنفذ و حقیقتگو، تصمیمات اگر به پیروزی هم منتهی شود شرکای دغل بسیاری خواهد داشت و در صورت شکست کسی مسئولیت ناکامی را برعهده نخواهد گرفت. قبل از اینکه به میز مذاکرات برجام بازگردیم، میخواهم تصویر درخشانی از پریکلس در هنگامه جنگ آتن و اسپارت را نقل کنم. پریکلس متنفذترین فرد آتن بود. معتبرترین در سخن و عمل. پریکلس رأس دوم و سوم پارسیا است. برتری و حقیقتگویی. او میداند هر مبارزهای دو رو دارد؛ شکست یا پیروزی. اگر پیروز بازگردد همگان در این پیروزی با او شریکاند، اگر شکست بخورد تنها و یتیم است. پس اینگونه سخن میگوید: «من خوشحالم که شما در صورت شکست علیه من برخیزید، به این شرط که اگر موفق شدم هیچ سهمی از افتخار و پیروزی را طلب نکنید. اگر میخواهید در صورت پیروزی متحد باشیم، باید در شکست نیز متحد باشیم و در نتیجه اگر شما را با گفتار حقیقت خویش متقاعد ساختهام، مرا بهتنهایی بابت تصمیمی که به صورت جمعی میگیریم مجازات نکنید».
در همین خطرکردن و پذیرفتن یک پیامد به شیوه جمعی است که رأس دیگر پارسیا شکل میگیرد: «من حقیقت را به تو میگویم؛ اگر بخواهی آن را میپذیری؛ اما اگر پذیرفتی به خاطر داشته باش که فارغ از پیامدهای احتمالی باید همپیمان من باشی، و نیز اینکه من تنها کسی نیستم که مسئول این پیامد خواهم بود». با تشریح پارسیا نوری بر تاریکیهای برجام ایرانی تابیده خواهد شد. اینک سرنوشت تلخ و چهره مغموم «ظریف» در مقایسه با همتایان خود نشانگر عدم پارسیا در سیاستورزی ایرانی است. ظریف در همان گرماگرم مذاکرات هم میدانست بازگشت شکوهمندی از میدان دیپلماتیک نخواهد داشت. آیا گفتوگوی او با سعید لیلاز نوعی بغض فروخورده در گلو است؟ ظریف، سیمای سیاستمداری تنها در میان جمع است. حال با این پسزمینه یعنی پارسیا، به میز مذاکرات وین بازمیگردیم. فارغ از نتیجه پیروزی و شکست چه آیندهای در انتظار دیپلماتهایی است که خود زمانی همراه دیپلماتهای دیگر بودهاند. به اعتراف دیپلماتهای حاضر در مذاکرات وین آنان وارث یک شکستاند، شکست بهجامانده از دولت قبلی. با این توصیف برجام در معنای ساده آن چیزی نیست جز (شبیه) یک رابطه عاطفی شکستخورده. مذاکرات نه برای عقد قرارداد تازه بلکه قراردادی برای یک متارکه منطقی است. تعیین چارچوبهایی برای صیانت از خود، نه برای پیشروی به سوی یک رابطه سازنده. چراکه مذاکرات وین فقط بر دو منطق استوار است. دو منطقی که همه کشورهای حاضر در آن شریک هستند؛ منطق اقتصادی و سیاسی. چین و روسیه درصددند تضمینهای جدیای برای منافع خود از ایران بگیرند و از سوی دیگر حمایت آنان از ایران برایشان بردی سیاسی دارد. مقاومت ایران در برابر تحریمها اتوریته سیاسی آمریکا را میشکند و موجب گردنکشی و مقاومت دیگر کشورها خواهد شد. این برای چین و روسیه که هر دو در تحریمهای آمریکا قرار دارند وضعیتی بسیار مطلوب است. اروپاییان به دنبال آناند که ایران با کمترین منفعت اقتصادی برجام را ترک کند تا زخم تحقیرهای ترامپ را با پیروزی دولت بایدن التیام بخشند، البته که منافع اقتصادی آنان از برجام در اولویت قرار دارد و اگر منافعشان به هر دلیلی نادیده گرفته شود آنان در مسیر مذاکرات سنگاندازی خواهند کرد. ایران نیز به دنبال منفعت اقتصادی از برجام است و طرفه آنکه بیش از منافع اقتصادی در پی منافع سیاسی و اثبات اقتدار خویش است. مذاکرات وین نبردی در آستانه مرزهای دیپلماتیک است و کشوری فارغ از نتیجه پیروز میدان است که به پارسیا پایبند باشد. اینک پرسش اساسی اینجاست که قواعد پارسیا در سیاست داخلی و جهانی ایران و همچنین نزد دیپلماتها چه جایگاهی دارد و تا چه میزان کارکرد و اهمیت آن برای ما آشکار است.
برای نوشتن این یادداشت از کتاب «حکمرانی بر خود و دیگران»، درسگفتارهای کولوژدوفرانس ۱۹۸۲-۱۹۸۳ میشل فوکو، ترجمه سیدمحمدجواد سیدی نشر چشمه استفاده کردهام.