خرده صداهایی از پستوهای تاریک سربرآوردهاند تا خاک به روی خاطره این همه روشنایی بپاشند اما غافلند که نور با اندک شنریزهای که در هوا بپاشند تاریک نخواهد شد.
علیرضا بهنام
سرانجام فاجعه آوار شد و ایران یکی از داناترین فرزندانش را از دست داد؛ رضا براهنی، چندوجهیترین روشنفکری بود که میشناختم. از آن آدمهای خیلی نادر که برای هر وجه از فعالیت فرهنگیاش باید یک رساله نوشت تا حق مطلب ادا شود.
براهنی در ادبیات معاصر ما در سه زمینه شعر، رمان و نقد ادبی فعال بوده و در هر سه زمینه تاثیرگذار عمل کرده است. از اینها گذشته نقش او در مخالفت با حذف و سانسور فرهنگی او را در جایگاه یک مصلح اجتماعی مینشاند. همه اینها را اگر در کنار سابقه آکادمیک چهار دههای او قرار دهیم به شخصیتی میرسیم که همه وجوه مهم فرهنگی یک ملت را در خود جمع کرده است. در کنار تمام این ویژگیها براهنی در قامت یک مترجم و جستارنویس شماری از بهترین مقالات در معرفی شخصیتهای فرهنگی و نظریات داخلی و خارجی را به رشته تحریر درآورده است. این تازه وجهی زندگینامهای و خلاصه از فعالیتهای کسی است که دانش گستردهاش را بیدریغ دراختیار کسانی میگذاشت که تشنه دانستن بودند. هر کس زیرزمین خانه براهنی را در اوایل دهه هفتاد تجربه کرده باشد چارهای ندارد جز اینکه اذعان کند آن فضا فضای ساختن، اندیشیدن و خلاقیت بود. تقریبا هر چیز نویی که در میان ما جوانان آن روزگار روی میداد ربطی به آن کارگاه داشت و تقریبا هر اتفاق نویی که در فضای اندیشه و فرهنگ روی داد ریشه در مباحث آن کارگاه دوانده بود. امروز که حضور جسمانی رضا براهنی از ما دریغ شده است. خرده صداهایی از پستوهای تاریک سربرآوردهاند تا خاک به روی خاطره این همه روشنایی بپاشند اما غافلند که نور با اندک شنریزهای که در هوا بپاشند تاریک نخواهد شد. نام و یادش همواره هست و با انتشار هر سطر جامانده از او درخشانتر به سدههای بعدی قدم خواهد گذاشت.