
تنوع پرندگان آبزی نیز افت چشمگیری داشته است. خشکشدن عرصههای تالابی و افزایش شوری باعث مهاجرت یا مرگ بسیاری از پرندگان بومی مانند فلامینگو، پلیکان و انواع مرغابیها شده است.
دکتر مهدی عجمی– خلیج گرگان بهعنوان بزرگترین خلیج دریای خزر شناخته شده و روزگاری نگینی فیروزهای در سواحل جنوبشرقی خزر و زیستگاه پرندگان مهاجر و ماهیان ساحلی بود. مساحت آن حدود ۴۰۰کیلومترمربع است و جزو ذخیرهگاه زیستکره میانکاله ثبتشده در کنوانسیون رامسر محسوب میشود.
در دهه اخیر وضعیت خلیج به دلیل افت شدید تراز آب دریای خزر وخیم شده بهطوریکه بیش از ۲۷درصد از مساحت آن خشک شده است و پیشبینی میشود اگر این روند ادامه یابد، در کمتر از یکدهه بخشهای وسیعی از خلیج کاملاً خشک شوند. اکنون بخشهای کمعمق خلیج به زمینهای گلی و شورهزار تبدیل شدهاند.
خلیج گرگان اکولوژیکی بسیار کمعمق (عمق متوسط حدود ۲متر) است و توسط شبهجزیره باریک میانکاله از دریای خزر جدا شده است. تنها چند کانال باریک مانند آشوراده، خزینی و چپقلی خلیج را به دریا متصل میکنند. در سالهای اخیر رسوبگذاری شدید در این کانالها همراه با رشد پوشش گیاهان آبزی، جریان تبادل آب با دریای خزر را بهطور قابلتوجهی کاهش داده است. هر یکسانتیمتر افت تراز آب دریای خزر حدود یککیلومترمربع از مساحت خلیج را خشک میکند؛ رقمی که بیانگر آسیبپذیری بالای این اکوسیستم است. تراز آب خزر پس از دوره اوجگیری در اواخر قرن بیستم از حدود سال۱۹۹۵ روند کاهشی آغاز کرد و تاکنون بیش از ۵/۱متر افت کرده که خلیج گرگان و تالابهای پیرامونی را در خطر جدی قرار داده است.
همزمان با کاهش کمیّت آب، کیفیت اکوسیستم خلیج نیز بهشدت تنزل یافته است. جمعیت پرندگان مهاجر زمستانگذر از حدود یکمیلیونونیم بال به کمتر از ۴۰۰هزار بال سقوط کرده و تصاویری از قایقهای ماهیگیری به گلنشسته در بندر ترکمن وضعیت بحرانی صیادان محلی را نشان میدهد. رنگ آب خلیج نیز از فیروزهای شفاف به سبز تیره و کدر تغییر کرده که نشانه افزایش شوری و افت کیفیت آن است. ترکیب شیمیایی آب تغییر یافته و نابودی فیتوپلانکتونها و زئوپلانکتونهای پایه زنجیره غذایی، ماهیان و پرندگان را با کمبود شدید منابع غذایی مواجه کرده است. به این ترتیب، خلیج گرگان و تالاب میانکاله (از نخستین تالابهای ثبتشده ایران در کنوانسیون رامسر) اکنون در آستانه تبدیلشدن به اکوسیستمی خشک و بیحیات قرار گرفتهاند. در ادامه این گزارش، علل و ابعاد بحران خلیج گرگان بررسی شده و راهکارهای فنی، مالی و نهادی برای نجات این اکوسیستم ارزشمند ارائه میشود.
افت مداوم تراز آب خلیج و قطع ارتباط منظم با خزر، پیامدهای اکولوژیک وخیمی در پی داشته است. شوری آب بهشدت افزایش یافته و ترکیب شیمیایی آن تغییر کرده است؛ غلظت نمک در خلیج گرگان که در شرایط عادی حدود ۱۵-۱۴ گرم بر لیتر بود، در برخی نقاط به بیش از ۵۰گرم بر لیتر رسیده و در صورت قطع کامل ارتباط با دریا میتواند حتی به ۱۷۰-۱۶۰گرم بر لیتر برسد. به همین دلیل زنجیره غذایی خلیج تقریباً از هم فرو پاشیده است؛ پلانکتونهای پایه غذایی بهشدت کاهش یافته و گونههای حساس به شوری بالا (مانند ماهیان آب شیرین و لبشور) تقریباً ناپدید شدهاند. در این وضعیت، صیادان محلی از تورهای خالی خود گلهمندند و معیشت آنان بهشدت آسیب دیده است. تنها گونههایی که از این شرایط نامطلوب سود بردهاند، آبزیان مهاجم و مقاوم مانند شانهدار ژلهای Mnemiopsis هستند که در دهه اخیر وارد خزر شده و رقابت جدیدی برای ماهیان بومی ایجاد کردهاند.
تحلیلهای علمی نشان داد خشکشدن خلیج گرگان محصول تعامل عوامل پیچیده اقلیمی (کاهش بارش، افزایش دما) و انسانی است. گرچه تغییر اقلیم جهانی چالش پیچیدهای است و کنترل مستقیم آن در حوزه اختیارات ما نیست، مدیریت منابع آب و خاک در مقیاس محلی در اختیار ماست. تجربه خلیج گرگان تأکید میکند که در حکمرانی آب ایران باید سهمی برای طبیعت و تالابها در نظر گرفته شود و حقابههای زیستمحیطی به رسمیت شناخته شوند. پیشنهاد میشود در برنامهریزی تخصیص آب هر حوضه (بهویژه حوضههای شمالی مانند قرهسو و اترک) درصد مشخصی از منابع برای حمایت از تالابهای پاییندست اختصاص یابد تا در شرایط کمآبی مطلق، بخشی از آب به اکوسیستمها برسد.
روش «علاج پس از وقوع» بسیار پرهزینه و دشوار است. احیای خلیج گرگان اکنون هزینهها و پیچیدگی زیادی میطلبد، در حالیکه اگر چند دهه پیش حفاظت پیشگیرانهتری اعمال میشد، شاید با هزینهای کمتر از وقوع بحران جلوگیری میکردیم. این درس را باید به سایر عرصههای محیطزیست کشور تعمیم داد؛ ایران تالابهای ارزشمند دیگری هم دارد که تحت فشارند (مانند هامون، جازموریان و بختگان). دولت باید از اکنون برنامههای احیای آنها را پیش از آنکه کارد به استخوان برسد، آغاز کند. ایجاد یک سامانه دیدهبانی و هشدار زودهنگام برای تالابها (از طریق پایش ماهوارهای و شاخصهای هیدرولوژیک) اقدامی ضروری است تا هرگاه روند خشکی تسریع شد، فوراً اقدامات اصلاحی اجرا شود.
اکتفا به راهحلهای صرفاً سازهای بدون در نظر گرفتن ملاحظات اکولوژیک، ناپایدار خواهد بود. خوشبختانه در طرح احیا، ترکیبی از اقدامات مهندسی و زیستمحیطی پیشبینی شده است. توصیه میشود در تمام مراحل اجرا، ارزیابی اثرات زیستمحیطی (EIA) بهطور مستمر انجام شود تا هر اقدام فنی (مثلاً سازههای کنترل جریان یا عملیات پمپاژ) پیامد منفی ناخواستهای نداشته باشد. نگاه آیندهمحور یعنی پیشبینی اثرات بلندمدت تصمیمات امروز و جلوگیری از اشتباهات تکراری.
مشارکت فعال مردم و شفافیت اطلاعات ضامن موفقیت هر طرح احیاست. تجربه نشان داد وقتی جوامع محلی نسبت به خطر حساس شدند و مطالبه کردند، مسئولان ناچار به واکنش شدند و هرگاه کار جلو رفت، با همراهی مردم بود. در آینده، حکمرانی محیطزیستی باید بیش از پیش مردممحور باشد. تشکیل تشکلهای محلی حامی طبیعت، آموزش عمومی در مدارس درباره ارزش تالابها و استفاده از رسانهها برای اطلاعرسانی ضروری است. همچنین انتشار شفاف دادههای محیطی (مانند کیفیت آب و میزان پسروی یا پیشروی ساحل) اعتماد عمومی را جلب و مشارکت جامعه علمی را تقویت میکند. خلیج گرگان میتواند به یک «کلاس درس» دانشگاهها بدل شود؛ ایجاد ایستگاههای تحقیقاتی میدانی و پشتیبانی از پروژههای دانشجویی میانرشتهای (اقلیمشناسی، رسوبشناسی، جامعهشناسی محیطزیست و…) میتواند راهحلهای بومی و نوآورانهای برای مدیریت پایدار تالاب پیش روی ما بگذارد.
خلیج گرگان یک سرمایه طبیعی بیهمتا برای ایران است که احیای آن از ابعاد علمی، زیستمحیطی، اجتماعی و حتی اعتباری اهمیت فراوان دارد. اقدامات اولیه انجامشده امیدوارکننده بوده و نشان داده که میتوان روند تخریب را معکوس کرد، اما این تنها آغاز راه است. باید با چشمانی باز و عزمی راسخ این مسیر را ادامه داد. به قول یکی از مقالههای علمی اخیر، موفقیت اولیه نباید ما را غافل کند، زیرا دوام آن وابسته به سلامت دریای خزر و تداوم مراقبتهاست. از این رو دیدبانی بلندمدت، اصلاح حکمرانی آب، طرحهای آمادهباش برای شرایط حاد اقلیمی، مدیریت یکپارچه منابع و تقویت قوانین حمایتی همه و همه باید در دستور کار باشند. توصیه نهایی ما این است که الگوی خلیج گرگان چه در ریشهیابی علل بحران و چه در تلاش برای احیا بهصورت یک مطالعه موردی ملی مستند شود تا در آینده برای سایر پروژههای احیا مورد استفاده قرار گیرد. شاید بتوان یک «کارنامه احیای تالابهای ایران» تدوین کرد که داستان خلیج گرگان یکی از فصلهای مهم آن باشد؛ داستانی که امیدواریم با همکاری همهجانبه، فرجامی خوش و الهامبخش برای سایرین داشته باشد.