تاریخ: ۸:۵۹ :: ۱۴۰۱/۰۸/۲۹
انتقال خشونت از خانه به خیابان

کودکان ما آن چیزی که یاد گرفته اند در عمل به کار می برند و انعکاس واقعیت ها هستند و آنها مانند آینه ای آن چیزی را که یاد گرفته اند منتقل می‌کنند.

به گزارش اقتصاد گستر شمال ،این روزها همه ما ایرانی ها خبرهای ناراحت کننده را خیلی زودتر و گسترده تر از گذشته می شنویم، به شکلی که هرقدر هم که می خواهیم نسبت به این اخبار بی تفاوت باشیم باز نمی توانیم. خشونت های فجیع که برخی از آنها به جنایت می انجامد در همه لایه های اجتماعی با فاصله کمی از هم در حال وقوع است تا دیگر افکار عمومی تصور نکنند خشونت منحصر به کارتن خواب ها یا معتادان متجاهر است. اتفاقاتی نظیر تجاوز جنسی به دختر هفت ساله و سپس قتل توسط پسر بچه همسایه و… که در صفحات حوادث روزنامه ها پرشمار است.از این منظر«آرمان امروز» با یک جامعه شناس به گفت و گو پرداخته است. عالیه شکربیگی، استاد دانشگاه و دبیر سابق کارگروه خانواده سالم معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری می‌گوید: خشونت می تواند کلامی، غیرکلامی، اجتماعی، اقتصادی و یا فرهنگی باشد و در واقع هر کنشی که به نوعی باعث ناراحتی طرف مقابل شده و تجاوز به حریم او باشد این کنش نام خشونت را به خود می گیرد.
آیا خشونت در جامعه فعلی ما افزایش پیدا کرده است؟ اخبار زیادی را در مورد تکرار خشونت در مورد زنان و کودکان می شنویم که در گذشته کمتر می شنیدیم. آیا این قبیل جنایت ها در گذشته به این شکل وجود نداشته است؟
خشونت یعنی کنشی که منجر به ستیزه در حد شدیدی شود که می تواند کلامی یا غیرکلامی باشد. این در همه جوامع بشری وجود داشته اما از فرهنگی به فرهنگ دیگر و از جامعه ای به جامعه دیگر میزان و سطح کمی و کیفی آن تفاوت دارد. جهان اساسا با پدیده خشونت روبه روست و در جامعه فعلی ما بیشتر شاهد خشونت هستیم. به ویژه خشونت علیه زنان و کودکان ابعاد وسیع تری گرفته است. خشونت در جامعه ایران امروز افزایش پیدا نکرده و از گذشته وجود داشته است؛ تفاوتی که خشونت های خانوادگی فعلی با زمان های گذشته دارند این است که خشونت های فعلی رسانه ای شده اند و بیشتر امکان انعکاس و در جریان قرار گرفتن دیگران از این مساله با این رسانه ای شدن وجود دارد. در زمان فعلی ما هر فردی که بتواند یک گوشی هوشمند تهیه کند تبدیل به یک انسان رسانه ای می شود. این فرد فقط با در دست داشتن یک تلفن همراه می تواند نه تنها دریافت کننده اخبار باشد، بلکه خودش هم خبر یا هر عکس و فیلمی را به دیگران منتقل کرده و آن را به اشتراک بگذارد. این روزها اخبار خشونت آمیزی که پیرامون خود می شنویم. در مورد این خشونت ها باید گفت نباید تصور شود این قبیل خشونت ها در گذشته نبوده، بلکه در گذشته نبود عاملی مهم به نام دنیای مجازی که به سرعت اخبار و اطلاعات را منعکس می کند باعث شده بود این اخبار در نطفه خفه شود. کسانی که افشای این خبرها عملکرد آنها را زیر سوال می برد از خانواده و نظام آموزشی و مسئولان مربوطه که در گذشته چون رسانه های مجازی نبود می توانستند مانع انعکاس اخبار شوند ولی در حال حاضر نمی توانند. بنابراین خشونت در حال حاضر افزایش پیدا نکرده بلکه توسط انسان ها رسانه ای شده و این تصور ایجاد می شود که افزایش پیدا کرده است.

ریشه این خشونت ها چیست و چرا برخی تا این اندازه ستیزه جو هستند؟ آیا میل به سلطه اساس این رفتارها در خانواده است؟
درشرایطی که کشمکش و ستیزه جویی بخشی از زندگی است، چگونه می توان به طور کلی خشونت را مردود شمرد؟ راه برون رفت ساده این است که بین «ستیزه جویی» که عملا در حکم «نیروی زندگی» است و«خشونت» که «نیروی مرگ»است تمایزی واژه شناختی قائل شویم؛ خشونت در این جا ستیزه جویی به معنای دقیق کلمه نیست، بلکه زیاده روی در ستیزه جویی است که چون همیشه مقدار بیش تر و بیش تری را طلب می کند روال عادی امور را به هم می زند. کاری که باید بکنیم خلاص شدن از این زیاده روی است. وقتی فردی در این نیروی زندگی یا ستیزه جویی، زیاده روی می کند این تبدیل به خشونت می شود. در شرایطی که کشمکش و ستیزه جویی بخشی از زندگی است مثل جامعه وخانواده امروز،باید تلاش کرد تا به نحوی مفهوم سازی شود  و بعد راهکارهایی در این ارتباط ارائه داد.اما خشونتمی تواند کلامی، غیرکلامی، اجتماعی، اقتصادی و یا فرهنگی باشد و در واقع هر کنشی که به نوعی باعث ناراحتی طرف مقابل شده و تجاوز به حریم او باشد این کنش نام خشونت را به خود می گیرد. در ساحت خشونت دو مساله وجود دارد؛ یکی خشونتی که کنش گرانه است و دیگری خشونتی که کنش پذیرانه است، یعنی یک نفر خشونت کرده و طرف دیگر خشونت را می پذیرد. خشونت سیستمی پیامد مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که ممکن است در اثر کارکرد نهادهای مختلف اجتماعی در یک جامعه به وجود آمده باشد که سقف آن خودکشی است،مثلا خودکشی هایی که این روز ها در جامعه شاهدش هستیم، در مواردی به دلیل خشونت ناشی از عملکرد غلط نهادهای دست اندرکار است. مطمئن باشید در جوان دانشجویی که به اوج خشونت یعنی خودکشی می رسد، امید به آینده مرده است. اینجا باید این پرسش را مطرح کنیم که این خودکشی چه پیامی می تواند داشته باشد؟ آیا کسی که هدف دارد و در زندگی خود برانگیخته بوده و زیبایی را درک می کند هرگز به سمت پایان دادن به زندگی خود می رود؟ افرادی که اهداف مختلفی را برای زندگی خود تعیین می کنند و به همین منظور سرکلاس درس نشسته و به دانشگاه می روند چطور می توانند شدیدترین شکل خشونت را که همان خودکشی است در مورد خود اعمال کنند؟ ما مشکلات زیادی می توانیم در این زمینه داشته باشیم که باید آسیب شناسی شود.
چرا با وجود اینکه سالیان سال است خانواده ها هزینه مادی و معنوی خشونت را می پردازند و از فروپاشی تا اعتیاد و انواع آسیب های اجتماعی را در اثر این رسمی شدن خشونت در جامعه شاهد هستیم، بازهم قانون جلو هنجارشکنان نمی ایستد؟ اینکه هنوز هم خشونت بعد از گذشت سالیان سال در ایران وجود دارد نشان دهنده ضعف قوانین نیست؟
در یک بررسی از فرآیند خشونت در ایران شاهد این مساله هستیم که خشونت از چاردیواری خانه به جامعه سفر کرده و بعضا شاهد انواع خشونت ها(خشونت مرد علیه زن،خشونت زن علیه مرد، خشونت والدین علیه فرزندان وخشونت فرزندان علیه والدین) هستیم، یعنی خشونت یک کارکرد سراسر بینی را در نوردیده وهمه اعضای یک جامعه را درگیر خود کرده و نیازهای جدیدی خلق کرده و مردم ایران و جامعه و خانواده را مشغول کرده است. قطعا دلایل بسیار زیادی برای آشکار شدن خشونت در عرصه اجتماعی وجود دارد و مهمترین دلایل می تواند کاهش تاب آوری مردم در برابر مسائل پیرامونشان باشد. دیگر دلیل این است که نیازها و شرایط آنها بسیار سریعتر از توان ساختار «قوانین ورفاه اجتماعی»حرکت می کند. قوانینی که تصویب شده و در کشور حاکم است، نمی تواند پاسخگوی نیازهای خانواده های فعلی باشد. برای مثال در بحث همسرگزینی قوانین فعلی ما نمی تواند به خوبی جوابگوی نیازهای جامعه و نسل جوان فعلی باشد و با وجود اینکه میل به مجرد ماندن در بسیاری از جوانان ایجاد شده ولی این میل در قوانین ما تعریف نشده است. یا در بسیاری از موارد جامعه خود وارد عمل می شود و راهکار برای مشکلاتش پیدا می کند،مسئولان نگران افزایش شیوه های همسر گزینی خارج از شرع در جامعه هستند مانند زوج زیستی وزندگی پارتنری. دریغ که اندکی در مسیر زمان به عقب برگردند وکارکرد غلط ونارسای خود رادر افزایش چنین مشکلاتی بررسی کنند. بنابراین با توجه به واقعیت های موجود، باید گفت نیازهای جوانان و خانواده بسیار جلوتر از قوانین و گفته های مسئولان ما حرکت می کند که این نیاز به بازنگری دارد. قوانین فعلی ما نمی تواند نیازهای بسیاری از جوانان و خانواده ها را برطرف کند و برای مثال اشتغال جوانان مساله مهمی است که قانون در مورد آن به روز نیست،یا افراد خشونت دیده چه سازوکاری از طرف قوانین برای آنها تعریف شده است؟ خشونت در خانواده  و جامعه بیشتر متوجه فرد ضعیف تر می شود و در بیشتر خانواده ها این زنان و کودکان هستند که بیشتر صدمه را می بینند. همچنین دلیل پنهان دیگر خشونت علیه زنان و کودکان می تواند مشکلات اقتصادی باشد. وقتی خانواده ای نمی تواند مشکلات معیشتی خود را پاسخ دهد این منجر به ستیزه بین اعضای خانواده می شود و ستیزه در حالت نرمال شاید نشان دهنده روحیه و نیروی جاری و ساری زندگی باشد، اما بیشتر از حد مجاز می تواند تبدیل به خشونت شود. معمولا خشونت ها به یک حالت باقی نمی مانند و به سرعت از چهره ای به چهره دیگر رنگ عوض کرده و شدیدتر می شوند. خشونت های کلامی به سرعت به خشونت های فیزیکی تبدیل می شوند که در بسیاری از موارد بسیارخطرناک است. به دلیل توقعات فزاینده در مردم و اینکه قوانین جوابگوی آنها نیست و در ایران جامعه جلوتر از ساختار حرکت می کنند. منظور از ساختار اینجا دولت و حاکمیت و مجلس و قوانین تصویب شده توسط آنهاد در بیش از سه دهه و نیم است که در بسیاری از مواقع در حکم ترمز گیرهایی در مورد نیازها و حقوق مردم عمل می کنند. یعنی ساختار رسمی نه تنها نمی تواند به نیازهای افراد به خوبی پاسخ دهد، بلکه به مانعی در راه تحقق آنها تبدیل می شود.
در مورد نقش نهادهای تربیتی در کودکان به ویژه آموزش و پرورش در پیشگیری از خشونت چقدر عملکرد آموزش و پرورش ایران را در آموزش پیشگیری از خشونت چقدر موفق می دانید؟
همان طوری که در پاسخ به سوال پیشین گفتم،باید اعلام شود که آموزش و پرورش ایران نتوانسته کارکردهای خودش را به خوبی انجام داده و به محلی برای آسیب زایی کودکان تبدیل شده است. نظام آموزش و پرورش فعلی کشور به جای اینکه باعث تعلیم و تربیت بیشتر شود باعث آسیب زایی بیشتر شده و بنابراین کودک از نظام آموزشی یاد می گیرد خشونت را تولید کند. او این خشونت را در ارتباطات خود بازتولید می کند، در حالی که داخل خانواده هم خشونت وجود دارد.
به عنوان مثال، مشکلات اقتصادی در خانواده باعث می شود زنان و مردان حریم یکدیگر را شکسته و خشونت های مختلفی را از بلند صحبت کردن تا درگیری فیزیکی در مورد هم  در حضور فرزندان به کار ببندند.
وقتی مناسبات در نظام خانواده این باشد طبیعی است که کودکان هم از این مناسبات الگو می گیرند و این یادگیری در آینده ای نه چندان دور در مناسبات زندگی خودش به کارمی برد. با وجود اینکه برخی اعتقاد دارند باید حقوق در خانواده جاری و ساری باشد من معتقدم باید در کنار اخلاق و در سایه اخلاق حقوق برابر هم ایجاد شود و نباید منکر نقش موثر اخلاقیات و آموزش آن به کودکان در خانواده شد. به اعتقاد من نسل امروز نتوانسته آموزش های لازم را دریابد. اندیشه راهنمایی را که زیستن را به او بیاموزد و این زیستن را معادل عمل به حقوق کردن قرار دهد یاد نگرفته است. زیستن در برخورداری کامل از خودانگیختگی و مجموعه کارهایی که بتواند رشد همه شخصیت فرد را ایجاد کند در او وجود ندارد. او اندیشه راهنمایی را یاد گرفته است که زبان آن زور و سلطه است و خشونت در آن ارزش قلمداد می‌شود. نظام آموزشی ما نتوانسته در آموزش در کنار پرورش موثر باشد و بیشتر وقت خود را صرف آموزش و کمی سازی کرده است. با این وجود نباید همه تقصیر را گردن آموزش و پرورش بیندازیم نظام آموزش و پرورش در ایران هم بازتولید اخلاقیات و شرایط فرهنگی حاکم بر جامعه است. جو سرمایه داری حاکم بر جامعه که بر اساس آن مدارس و افراد دسته بندی شده و برای مثال افرادی که در شمال شهر و طبقات مرفه هستند با بهترین امکانات و مدارسی که در آن به تعلیم و تربیت به بهترین شکل ممکن توجه می شود بزرگ شده و افراد طبقات پایین تر در مدارس دولتی و با حداقل امکانات و بعضا در روستاها در مدارس خشت و گلی وبدون امکانات اولیه (مدرسه شین آباد دختران که دچار آتش سوزی شد) درس بخوانند. طبیعی است در چنین فضایی که تبعیض در آن موج می زند، به عنوان مثال حقوق پایین معلمان دولتی، در پاره ای از موارد در عملکرد آنان تاثیر گذار است و در نتیجه، معلمان هم چندان تمایلی به تربیت و آموزش مفاهیم انسانی به دانش آموزان نداشته باشند و فقط در حد رفع تکلیف به انجام تکالیف روزانه بسنده کنند،چرا که ذهنشان درگیر حل مشکلات اقتصادی زندگی است و در سیستم آموزشی، چون معلم کنشگر و شاگرد کنش پذیر است کلیه کنش های معلم و رفتارهای او روی شاگردان تاثیردارد.

در چنین نظامی دانش آموزان هم نمی توانند به خوبی به برطرف کردن شکاف ها و نابرابری ها فکر کنند و سلطه و تبعیضی که منجر به خشونت می شود از همان ابتدا در رفتار آنها نهادینه می شود. کودکان ما آن چیزی که یاد گرفته اند در عمل به کار می برند و انعکاس واقعیت ها هستند و آنها مانند آینه ای آن چیزی را که یاد گرفته اند منتقل می‌کنند. اینها نشان دهنده این است که نظام اموزشی به دلیل نابرابری در تقسیم بودجه در میان وزارتخانه ها و افزایش گونه های مختلف مدارس با شیوه های آموزشی و پرورشی گوناگون به خوبی در بحث آموزش و پرورش که دو کلید ودو بال مکمل هم هستند که با هم می توانند قفل ها را بگشایند و نه به تنهایی،به خوبی عمل نکرده است. خشونت کنش پذیر و احساس تبعیض از کودکی در مدارس در وجود کودکان ما نهادینه می شود و در بزرگسالی خودش را نشان می دهد. نظام آموزشی در ایران به محلی برای تولید  احساس خشونت، تبعیض و نابرابری تبدیل شده و دلیل آن  همان طوری که اشاره شد، گونه های مختلف مدارسی است که در کشور ما به وجود آمده که به محلی برای رشد و رویش آسیب ها تبدیل شده است. نظام آموزشی باید در کشور ما یکپارچه و اصل عدالت آموزشی رعایت شود. وقتی شاهد تبعیض در نظام آموزشی کشورمان هستیم خروجی چنین نظام آموزشی خشونت است نه مسالمت،اعتماد، مشارکت، دوستی و اطمینان.

print

برچسب ها:

پاسخی بگذارید