تاریخ: ۸:۴۹ :: ۱۳۹۹/۰۹/۲۴

جمال میرصادقی در عرصه کتاب و برای علاقه مندان پیگیر ادبیات نامی شناخته شده است و نیاز چندانی به معرفی‌اش نیست.

مریم شهبازی:آنهایی که جمال میرصادقی را می‌شناسند، می‌دانند که مصداقی است برای این ضرب‌المثل قدیمی که «درخت هرچه بارش بیشتر می‌شود، سرش فروتر می‌آید». در وصف چرایی‌اش هم بد نیست اشاره‌ای به گفته‌ای از خودش شود؛ وقتی شنید که اغلب نویسندگان امروز با واسطه یا بی‌واسطه خودشان را شاگرد او می‌دانند آن را از سر لطف و مهربانی خواند و صمیمانه تأکید کرد تا به امروز هرچه نوشته برای رشد خود درونی‌اش بوده و هرگز به قصد مطرح شدن کاری نکرده است. نویسنده‌ای که البته شخصیتی چندوجهی دارد؛ از یک‌سو جمال میرصادقی نویسنده‌ای است که مجموعه داستان‌ها و رمان‌های بسیاری نوشته، از سوی دیگر یکی از پیشگامان تألیف آثار تئوری و آموزش داستان‌نویسی کشورمان است و در آخر هم مدرس داستان‌نویسی. معلمی که بیش از چهل سالی می‌شود که عصر هر چهارشنبه، در خانه‌اش میزبانی جمعی از علاقه‌مندان یادگیری داستان‌نویسی را برعهده دارد. میرصادقی به‌رغم سال‌ها فعالیت مستمر در بخش‌های مختلف حوزه ادبیات، زندگی حرفه ای‌اش را مدیون چند نفر می‌داند؛ نخست مدیر مدرسه‌ای که در آن تدریس می‌کرد و مشوق جدی‌اش در سال‌های دانشجویی بود و بعد هم سیروس پرهام، آن هم بابت همراهی‌اش در آن دورانی که میرصادقی کارمند او در سازمان اسناد بود.
اما شاید اگر محمدرضا شفیعی کدکنی، دوست و یار دیرینه‌اش نبود، روزگار داستان‌نویسی معاصرمان به گونه‌ای دیگر بود. به تشویق شفیعی کدکنی بوده که دست به تدریس دانشجویان رشته ادبیات در دانشگاه تهران می‌زند و نتیجه‌اش هم در قالب کتابی با عنوان «ادبیات داستانی» روانه کتابفروشی‌ها می‌شود؛ کتابی که سرآغازی می‌شود برای انتشار دیگر آثار ارزشمندی که به همت جمال میرصادقی در اختیار همه علاقه‌مندان نویسندگی و از سویی دانشجویان ادبیات در شاخه‌های مختلف قرار گرفته؛ کتاب‌هایی که برخی از آنها سال‌هاست به سرفصل‌های دانشگاهی هم راه یافته‌اند و اغراق نیست اگر بگوییم هر یک از آنها در حکم کارگاهی برای آموزش نویسندگی هستند. جمال میرصادقی از بازماندگان آن یارانی است که امروز از جمع‌شان تنها پرهام مانده و شفیعی کدکنی و البته هوشنگ ابتهاج (سایه). او نه فقط بابت عضویت در «کانون نویسندگان» و کمی بعدتر هم «شورای نویسندگان» با بسیاری از بزرگان شعر و ادبیات داستانی‌مان نشست و برخاست داشته؛ بلکه فرصت دیدار و تعامل با برخی را هم خارج از این دو تشکل پیدا کرده؛ بزرگانی که از جمله‌شان می‌توان به بزرگ علوی اشاره کرد و البته احمدمحمود، محمد معین و پرویز ناتل خانلری که انتشار نخستین داستان کوتاه خود در مجله سخن را به لطف او می‌داند و… با وجود شرایط حاکم بر فضای ادبی و محفل‌های روشنفکری آن سال‌ها، هیچگاه گرفتار نگاه‌های حزبی و سیاسی نمی‌شود و حالا توصیه‌اش در هشتاد و هفت سالگی برای علاقه‌مندان نویسندگی این است که زمان خلق داستان و رمان خودشان باشند؛ آن هم به دور از کپی‌برداری از دیگران یا گرفتاری به سفارشی‌نویسی و نگاه‌های ایدئولوژی‌زده. گفت‌و‌گوی امروزمان با این مدرس داستان‌نویسی، نویسنده و پژوهشگر ادبیات به بهانه چهل ساله شدن کتاب «ادبیات داستانی» او است؛ کتابی که همچنان یکی از آثار مهم پیشنهادی برای آنهایی به شمار می‌آید که خواهان قدم نهادن به این دنیای بی‌انتها هستند.
جمال میرصادقی در عرصه کتاب و برای علاقه مندان پیگیر ادبیات نامی شناخته شده است و نیاز چندانی به معرفی‌اش نیست. آن هم بواسطه بیش از نیم قرن کار مداوم و انتشار آثاری که سهم مهمی در ادبیات امروزمان دارد. دهه‌ها فعالیت این پیشکسوت ادبیات را می‌توان از جنبه‌های مختلفی بررسی کرد و حتی برای شخصیت حرفه‌ای اش وجوه مختلفی قائل شد، از جمال میرصادقی داستان نویس گرفته تا پژوهشگر و نویسنده تئوری‌ها و آثار آموزشی و حتی استادی که بیش از چهل سالی است هر چهارشنبه میزبانی جمعی از علاقه مندان یادگیری داستان‌نویسی را به عهده دارد. برای صفحه ادبیات امروز به بهانه چهل ساله شدن کتاب «ادبیات داستانی» این نویسنده به سراغش رفتیم و احوال او را جویا شدیم.

چهل سال از نخستین چاپ «ادبیات داستانی»‌تان می‌گذرد؛ برای آنهایی که علاقه‌مند ورود به دنیای داستان‌نویسی هستند قدری از این کتاب بگویید! اصلاً چطور شد بعد از سال‌ها نویسندگی سر از دنیای کتاب‌های نظری و آموزشی درآوردید؟
همان‌گونه که از عنوان این کتاب برمی‌آید پیرامون انواع آن چیزی شکل گرفته که به ادبیات داستانی مشهوراست؛ از ارائه تعریف‌هایی دقیق درباره قصه، رمانس، داستان کوتاه و رمان گرفته تا صحبت از مصداق‌های آنها. ماجرای تألیف این کتاب به سال‌ها قبل بازمی گردد؛ «ادبیات داستانی» یادگاری از آن روزگاری است که به پیشنهاد محمدرضا شفیعی کدکنی، دوست عزیز و دیرینه‌ام مدتی به تدریس در دانشگاه تهران پرداختم. اواخر سال ۵۷ بود، در یکی از دورهمی‌ها شفیعی کدکنی گفت که برای تدریس من در دانشگاه صحبت کرده است. تا آن موقع کارم نویسندگی بود؛ گفتم: «من که نویسنده‌ام! تدریس نکرده‌ام.» شفیعی کدکنی هم گفت برو مطالعه کن. این شد که بعد‌از انقلاب تا زمان تعطیلی دانشگاه‌ها یک سالی تدریس کردم، کتاب «ادبیات داستانی» حاصل همان دوران است. بعدتر هم کتاب «عناصر داستانی» را در تکمیل آن نوشتم.
از این روزها بگویید و این که محدودیت‌های کرونا تا چه اندازه فعالیت‌های شما را تحت تأثیر قرار داده است؟
مشغول کارهای مختلفی هستم؛ رمان‌ها و مجموعه داستان‌هایی که برخی از آنها به پایان رسیده‌اند و برخی دیگر هم باید بازبینی نهایی شوند. همچنان کارگاه داستان نویسی‌ام نیز برقرار است، هرچند که بنا بر ضرورت شرایطی که کرونا سبب شده هر چهارشنبه فقط تعداد اندکی از آنان را می‌پذیرم و مابقی به شکل مجازی از کلاس استفاده می‌کنند. طی سال‌های اخیر به سبب سن و سالم سختگیری بیشتری در قبول شاگردان جدید دارم و تنها آنهایی را می‌پذیرم که هم بدانم جدی هستند و نیمه‌راه کار را رها نمی‌کنند و هم اینکه از استعداد لازم هم برخوردار باشند.
 این که برخورداری از استعداد را از شرط‌های خود می‌دانید با اکتسابی بودن نویسندگی در تضاد نیست؟
با نگاه‌های مطلق موافق نیستم، اکتساب و استعداد ذاتی در کنار یکدیگر فرد علاقه‌مند را نویسنده‌ای موفق می‌کنند. از میان علاقه‌مندانی که امکان بهره‌مندی از آموزش‌های لازم را دارند تنها آنهایی به چهره‌هایی شاخص تبدیل می‌شوند که هم ممارست دارند و هم از استعداد قابل قبولی برخوردار هستند که بهترین مصداق آن را می‌توان سلینجر، خالق رمان مشهور «ناتور دشت» دانست. او از قلب همین کلاس‌ها به جهان ادبیات معرفی شد و حتی جایگاهی شاخص از آن خود ساخت. اما همان‌طور که تأکید کردم شرایط سنی و جسمی‌ام به‌گونه‌ای است که ناچار به حساسیت‌های بیشتری در قبول افراد و علاقه‌مندان هستم. ازجمله اینکه جوان باشند تا فرصت لازم برای مطالعه و آزمون‌وخطا را پیدا کنند. هرچند که در این رابطه می‌توان استثناهایی قائل شد؛ همین حالا در دوره‌های داستان‌نویسی خود
مه‌لقا نوایی، خانم ۶۰ ساله‌ای، برخوردار از استعداد فوق‌العاده‌ای حضور دارد که کارهای خوبی می‌نویسد. اتفاقاً موفق به انتشار یکی-دو کتاب هم شده است.
باوجود این چرا نویسندگان ما در عرصه جهانی به غیر از چند مورد مطرح نشده‌اند، آن هم وقتی که بر جنبه اکتسابی بودن نویسندگی اصرار دارید؟
با این که بر ضرورت بهره‌مندی از استعداد اصرار دارم اما به هیچ وجه نویسندگی را موهبتی الهی نمی‌دانم! همه انسان‌ها با بهره‌مندی از قدرت خلاقه متولد می‌شوند هرچند که برخی از آنها استعداد بیشتری در این زمینه‌ دارند، اما درباره این که چرا ما به اندازه دیگران چهره‌های جهانی نداریم برآمده از کم‌کاری و بی‌اعتنایی مسئولان‌مان است. همین امریکای لاتین را ببینید! چرا تعداد نویسندگان شاخص ما در مقایسه با آنان این‌قدر کم است؟ مگر انسان‌ها با یکدیگر فرق دارند؟ نه‌! فقط بحث این است که کشورهایی که سهم بسزایی از ادبیات داستانی جهان را از آن خود کرده‌اند اهمیت بسیاری برای آموزش قائل هستند. در کشور هشتاد میلیون نفری طبیعی است که حدود دو میلیون نفر برخوردار از استعدادی بیش از دیگران باشند؛ خب تا وقتی آموزشی در کار نباشد چطور می‌توان آنان را کشف کرد؟ این مهم‌ترین تفاوت ما با کشورهای دیگر در بحث ادبیات داستانی است. آن‌وقت اینجا هنوز بحث بر سر این است که کارگاه‌های داستان‌نویسی اثرگذار هستند یا نه!
 به دوره‌های آموزشی خودتان بازگردیم؛ در میان شاگردان‌تان به استعدادهایی که بتوان به‌واسطه‌شان به آینده ادبیات داستانی‌مان امیدوار شد برخورده‌اید؟
بله، از بهترین مصداق‌های آنها هم می‌توان به منیرو روانی‌پور و فریبا وفی اشاره کرد که حالا هر یک از آنان از زمره نویسندگان بسیار موفق هستند. از میان مردان هم کاوه فولادی نسب نویسنده خوبی شده و حالا خودش تدریس هم می‌کند. از میان شاگردان زمان فعلی ام، انسیه ملکان هم چند اثر خوب نوشته که منتشر شده‌اند، دو مجموعه داستان و یک رمان. حالا هم مشغول نوشتن رمانی طولانی است؛ اگر نیمه‌راه کار را رها نکند به آینده‌اش امیدوار هستم.
چه توصیه‌ای برای افراد  و علاقه‌مندانی دارید که خواهان ورود جدی به این عرصه هستند؟
قبل از هرکاری باید بدانند که نویسندگی کار دشواری است. مطالعه بسیار و ممارست طلب می‌کند، اما مهم‌ترین نکته‌ای که حتی نویسندگان جوان هم ضرورت دارد به آن توجه کنند این است که اثری ماندگار می‌شود که از درون خالق خود متولد شود. نه اینکه تقلیدی ناقص از کار دیگران یا سفارش فلان سازمان باشد. طی یکصد سال اخیر تنها افرادی ماندگار شدند که با خود واقعی شان دست به خلق اثر زدند وگرنه آنهایی که شبیه حرف این‌وآن را به اسم اثری از خودشان منتشر کردند بسرعت فراموش شدند. آثار ایدئولوژی زده و تبلیغی هم حذف می‌شوند و داستان‌ها و رمان‌هایی که بر مبنای اخلاق و ویژگی‌های انسانی و البته منطبق بر اصول داستان‌نویسی خلق شوند باقی می مانند.
استاد میرصادقی شما میان اهالی کتاب شخصیتی چندوجهی دارید؛ از یکسو نویسنده رمان و داستان کوتاه و از سوی دیگری چهره‌ای شاخص درزمینه آموزش داستان‌نویسی. هر چند که آثار تحقیقی‌تان را هم باید به اینها اضافه کرد. خودتان جمال میرصادقی را بیشتر داستان‌نویس می‌دانید یا پژوهشگر و مدرس ادبیات داستانی؟
شاید برخی من را بیشتر به آثار آموزشی‌ام درزمینه نویسندگی بشناسند یا حتی کلاس‌های داستان‌نویسی‌ام. بااین‌حال من خودم را بیش از همه نویسنده می‌دانم؛ اگر رمان و داستان کوتاه ننوشته بودم که این کتاب‌های تئوریک شکل نمی‌گرفتند! بنابراین اگر سال‌ها کار حرفه‌ای خود را به درختی تشبیه کنم؛ ریشه و تنه اصلی این درخت ‌داستان‌نویسی است و این کتاب‌های تئوری میوه و شاخه‌های آن به شمار می‌آیند.
 بااین‌حال تعداد بسیاری از نویسندگان امروز، باواسطه یا بی‌واسطه خودشان را شاگرد شما می‌دانند!
اجازه بدهید حقیقتی را صمیمانه با شما درمیان بگذارم؛ هیچگاه طی این دهه‌هایی که از ورودم به عرصه کتاب و ادبیات می‌گذرد برای مطرح‌شدن کاری نکرده‌ام. من هم مانند دیگر آدم‌ها کم‌وکاستی‌هایی داشته و دارم؛ کار در این حوزه در درجه نخست کمک کرد که شخصیت و من درونی‌ام رشد پیدا کند. مهم‌ترین خشنودی‌ام این است که خودم را ساخته‌ام؛ حالا دراین ‌بین برخی هم از آثاری که نوشته‌ام بهره‌مند شده‌اند که البته این باعث خوشحالی‌ام است و از ابراز لطف‌های آنان تشکر می‌کنم.
 در آخر از این بگویید بزودی شاهد انتشار کتابی از شما خواهیم بود؟
چند رمان و اثر پژوهشی آماده نشر دارم؛ هرچند که سختگیری‌ها در راه ممیزی کتاب همچنان سد راه فعالان عرصه کتاب است؛ حالا بدعهدی برخی ناشران که تلخی مشکلات را بیشتر هم می‌کند؛ آنقدر که دیگر علاقه‌ای به‌همکاری با برخی از آنها که از قضا قدیمی و مشهور هستند هم ندارم.

بسیاری از نویسندگان مشهور امروز
شاگردان دیروز او هستند

علی دهباشی
نویسنده و سردبیر مجله بخارا
جمال میرصادقی متعلق به نسل دوم داستان نویسان ایرانی بعداز جمال‌زاده است؛ آنچه درباره ایشان حائز اهمیت است جدی گرفتن نویسندگی، آن‌هم به‌طور خاص در عرصه داستان، رمان و مسائل داستان‌نویسی است. جمال میرصادقی این کارها را به بهترین شکل و به‌درستی انجام داد. از همین رو آثار میرصادقی به بیش از هفده زبان خارجی ترجمه و منتشرشده‌اند. اما وجه ممتاز دیگر جمال میرصادقی که از میان نویسندگان ما تنها رضا براهنی چنین خصوصیتی داشته پرداختن به مسائل تئوریک داستان و رمان است. تنها دو نویسنده کشورمان در این زمینه کارکرده‌اند یکی براهنی با کتاب «قصه‌نویسی»‌اش و دیگری میرصادقی با نگارش چندین مجلد کتاب ارزشمند. او در اقدامی ستایش برانگیز به نقد یک‌به‌یک داستان‌های برجسته زبان فارسی پرداخته و علاوه بر این ، درباب اصول و تکنیک داستان‌نویسی در رمان و داستان کوتاه هم نوشته است. کار دیگر او ترجمه چندین کتاب درباره اصول رمان و نقد ادبی از زبان انگلیسی است که به‌نظر من دریچه‌ای پیش چشم نویسندگان جوانمان گشود که از جهت ارتقای سطح دانش داستان نویسان بسیار مهم است. در چهل سال اخیر استاد به‌شکل هفتگی کلاس‌های داستان‌نویسی برگزار کرده که بسیاری از نویسندگان مشهور امروز، جوانانی هستند که از میان این کلاس‌ها نوشتن را آموختند و در عرصه ادبیات شخصیتی مستقل پیدا کردند. حلقه افرادی که در کلاس‌های ایشان اصول داستان‌نویسی را آموختند کم نیستند حالا بماند که علاقه‌مندان بسیاری هم از روی آثار داستانی و آموزشی جمال میرصادقی نوشتن را فراگرفتند. بیش از نیم‌قرن تداوم نوشتن و البته خوب نوشتن کاری است که سعادت آن نصیب کمتر نویسنده‌ای می‌شود. بااین‌حال متأسفانه طی سال‌های اخیر قدر او شناخته نشد اگرچه آثارش همچنان مورد اقبال هستند.

او معلمی را زندگی می‌کند

کاوه فولادی نسب
نویسنده، مترجم و مدرس داستان‌نویسی
چندین سال پیش که علی دهباشی یکی از شب‌های بخارا را به استاد جمال میرصادقی اختصاص داد من هم افتخار پیدا کردم در حضور ایشان و دیگر بزرگان حرف بزنم و البته فرصتی برای قدردانی از استادم پیدا کنم. همان‌طور که آن شب هم گفتم به عقیده من میرصادقی دست‌کم سه زیست یا به عبارتی یک زندگی سه‌گانه دارد. انگار که در وجودش همزمان چند نفر مشغول فعالیت هستند؛ یکی از آنها جمال میرصادقی داستان‌نویس، دومی جمال میرصادقی پژوهشگر و سومی هم جمال میرصادقی مدرس داستان‌نویسی است که هر یک از این سه نفر خدمات بی شمار و ارزشمندی برای ادبیات داستانی‌مان داشته‌اند. او در جایگاه داستان‌نویس کسی است که آثاری همچون «درازنای شب»، «این شکسته‌ها» و «اضطراب ابراهیم» را نوشته است. تجربه‌های او در عرصه داستان کوتاه هم آن‌قدر ارزشمند است که تلفیقی از فرم‌های مختلف و دیدگاه‌های جذاب در کنار یکدیگر به شمار می‌آیند. اما میرصادقی پژوهشگر کسی است که تعدادی از مهم‌ترین متون نظری ادبیات داستانی ما در حوزه فن و تکنیک را خلق کرده، نوشته و در این زمینه از جمله پیشگامان هم بوده است. جمال میرصادقی پژوهشگر به گمانم یکی از مهم‌ترین افرادی است که طی یکصد سال اخیر، ادبیات داستانی کشورمان به خود دیده است. سال ۱۴۰۰ ادبیات مدرن داستانی ایران یکصد ساله می‌شود و طی این‌ یک قرن ما افرادی همچون جمال میرصادقی را که پژوهش‌های آنان مبتنی بر فن و تکنیک بوده باشد ، بسیار کم داشته‌ایم. او جزو پیشگامان این مسیر در ادبیات داستانی‌مان است و به‌طور قطع تأثیر دیرپایی هم به‌جای گذاشته است، اما درنهایت میرصادقی مدرس داستان‌نویسی برای من یک معلم بسیار بزرگ، شریف و مهربان است. افتخار این را دارم که بگویم از سال هشتاد تا هشتادوهفت شاگردی ایشان را کردم، هنوز آن سال‌ها را به‌خاطر دارم. حضور در این کارگاه‌ها تنها برنامه آن سال‌های زندگی‌ام بود که تحت هیچ شرایطی حاضر به تعطیلی اش نبودم، حتی در دوره سربازی و آن دورانی که روی پایان‌نامه فوق‌لیسانسم کار می‌کردم هم حتی یک جلسه‌اش را رها نکردم. یکی از جلسات قرار بود بعد از اتمام کلاس بمانم و بابت مسأله‌ای با استاد صحبت کنم، کلاس که تمام شد ایشان به من گفت:«کاوه جان اگر می‌شود امروز برو، صحبتمان بماند برای بعد من خیلی خسته‌ام.» جمله‌ای که به کار برد این بود که: «وقتی این کارگاه تمام می‌شود تنها تفاله‌ام برجای می‌ماند آن‌قدر که خسته می‌شوم.» اوایل دهه هشتاد تازه قدم به هفتاد سالگی گذاشته بود ولی به‌رغم سن و سالی که داشت بی‌آنکه خم به ابرو بیاورد داشته‌های خود را عاشقانه و معلم وار با ما شریک می‌شد. بی‌اغراق معلم‌ها در جهان دودسته‌اند، برخی که معلمی شغل آنان است و عده‌ای که معلم بودن زندگی‌شان است؛ جمال میرصادقی معلم بودن را زندگی می‌کند و ذاتاً معلم است. گاهی فکر می‌کنم مهم‌ترین چیزی که از ایشان یاد گرفته‌ام که حالا می‌توانم به شاگردان خودم هم آموزش بدهم حتی فراتر از داستان‌نویسی است؛ او به ما محکم بودن در برابر سختی‌ها و برقرار ماندن در برابر همه نامهربانی‌های روزگار را هم یاد داد.

هر کتاب او کلاسی ارزشمند است

احمد آرام
نویسنده و مدرس داستان‌نویسی
آشنایی‌ام با جمال میرصادقی به سال‌ها قبل بازمی‌گردد، البته دورادور و از طریق نوشته‌هایش او را می‌شناختم. در آن دوران میرصادقی ازجمله نویسندگانی به‌شمار می‌آمد که جوانان او را ستایش می‌کردند. از همان ابتدا خیلی درست می‌نوشت، چه از جهت فضاسازی و شخصیت‌پردازی و چه بابت باقی ملزومات داستان‌نویسی. شاید بتوان گفت مطالعه هر رمان یا مجموعه داستان استاد برای ما مملو از آموزه‌های مختلف داستان‌نویسی و در حکم یک کلاس بود؛ از همین رو استقبال بسیار خوبی از کتاب‌های او می‌شد. خود من توصیه‌ام به علاقه‌مندانی که در دوره‌های داستان‌نویسی شرکت می‌کنند این است که حتماً آثار استاد میرصادقی را بخوانند. اما در زمینه آموزش بخش‌های مختلف ادبیات داستانی هم آثار متعدد و ارزشمندی از ایشان در دسترس علاقه‌مندان قرارگرفته است. بخش قابل‌توجهی از این کتاب‌ها در سال‌هایی روانه کتاب‌فروشی‌ها شد که آثار تئوری چندانی برای آموزش داستان‌نویسی در دسترس‌مان نبود. تنها چند کتاب ترجمه‌شده درباره نظریه‌های ادبی در بازار بودند که تازه اغلب همان چند عنوان هم خیلی دشوار بودند. در همان شرایط اما به همت جمال میرصادقی کتاب‌هایی همچون «ادبیات داستانی» و «عناصر داستانی» منتشر شدند که اینها نویسندگی را با ذکر نکاتی بسیار از صفر آموزش می‌دادند. افزون بر این کتاب‌ها خودش نیز چهار دهه‌ای می‌شود که کارگاه‌هایی برای آموزش داستان‌نویسی برپا می‌کند. البته من موفق به حضور در کلاس‌های استاد که همچنان هم برقرار هستند نشدم اما از دوستانی که ساکن تهران هستند شنیده بودم که تنها فارغ‌التحصیلان کلاس‌های استاد میرصادقی هستند که نویسندگانی مجرب می‌شوند و حرفی برای گفتن دارند.

print

پاسخی بگذارید