جشنواره فیلم فجر ، تا چه حد آنچه به عنوان موضوع اصلیاش یعنی فجر انقلاب اسلامی، بر عنوان آن جای گرفته را بازتاب داده و میدهد.
سعید مستغاثی:جشنواره فیلم فجر ، تا چه حد آنچه به عنوان موضوع اصلیاش یعنی فجر انقلاب اسلامی، بر عنوان آن جای گرفته را بازتاب داده و میدهد. راه دور نرفته و به همین دو سه سال اخیر میپردازیم. از خودمان هم نمینویسیم که نکند متهم به تخریب و سیاهنمایی بشویم. مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری به عنوان بالاترین کانون تحلیل و مطالعه و اتاق فکر دولتی که خود متولی برگزاری جشنواره فیلم فجر است، طی گزارشی در اسفندماه ۱۳۹۶، ضمناشاره به فیلمهای شرکتکننده در جشنواره سی و ششم فیلم فجر،تعابیری تکان دهنده درباره فیلمهای یاد شده به کار برد که حکایت از عمق فاجعه جاری در سینمای ما داشت. بخشی از آن گزارش چنین است: «… تصویر «جامعه ایران» در مجموع فیلمهای جشنواره فجر ۹۶، تصویرِ جامعهای «درهم»، «بینظم»، «در آستانه اضمحلال»… در این فیلمها آسیبها و مسائل اجتماعی در قالب نوعی «رئالیسم بسیار تلخ، کور و بیانتها» ارائه شدهاند…»
سال بعد یعنی در اسفندماه ۱۳۹۷ نیز مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری گزارشی ۱۲۷ صفحهای درباره سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر ارائه نمود و ضمن بررسی تکتک فیلمها و در نظر گرفتن عناصر مختلف فرهنگ ایرانی اسلامی نوشت: «(این فیلم ها) ایرانی که… تصویر کردهاند، ایرانی است که شهروندانش زیر آوار مصایب و رگبار مشکلات نفسگیر، عامل یا قربانی خشونت میشوند.»
آش آنقدر شور بود که حتی خان هم فهمید! ۳ سال پیش خبرنگار«بی بیسی» که به تهران آمده بود،در گزارشی نوشت:
«… فیلمهای ایرانی مملو از پرخاش و خشونت، هیستری و دیگر ستیزی است و رسوخ نابسامانی در تمام وجوه جامعه. ایرانی که در این فیلمها میبینیم، ایرانی است که خشت روی خشت بند نمیشود و نمیتوان به هیچ چیز و هیچ کس اعتماد کرد، با این حال که صحنه زندگی واقعی اجتماعی در ایران با تمامی تنگناهای نفسگیرش، هنوز از جنب و جوش همیشگی برخوردار است و مثل همیشه خوشیها در کنار ناخوشیها حضور دارند. پس چطور میشود که سینمای ایران اینچنین به سیم آخر زده و در ناامیدی محض غوطه خورده است…»
اما جشنواره فیلم فجر امسال یعنی سی و هشتمین دوره که اینک میانهاش را پشت سر گذارده و به تدریج به روزهای پایانی نزدیک میشویم، تا اینجا چه کارنامهای ارائه کرده؟ آیا با دورههای قبل تفاوت عمدهای داشته است؟
براساس آماری که از فیلمهای نمایش داده شده وجود دارد، از ۱۷ فیلم (حدود ۶۱ درصد کل فیلم ها) که در طول این ۶ روز در جشنواره سی و هشتم نمایش داده شده، ۱۲ فیلم یعنی ۷۰ درصد آثار به نمایش درآمده درباره فلاکت و بدبختی بوده و شمایل سیاه و تاریکی از زندگی شخصیت هایش به تصویر کشیده که در ۹۱ درصد این آثار فلاکت بار، شخصیتها با سرنوشت غم بار و دردناکی مواجه میشوند و پایان ناامیدکنندهای برایشان رقم میخورد.
در ۸۲ درصد از فیلمهایی که در ۶ روز اول جشنواره
سی و هشتم فیلم فجر به نمایش درآمد، قمار، شرط بندی، مشروب خواری، روابط هنجارشکنانه و خیانت و دزدی وجود داشته که بعضا با نگاه مثبت و بوسیله شخصیتهای اصلی فیلمها انجام گرفته است.
حقیقتا بر چنین سینمایی که گویا گلچین آن در جشنوارهای به نام فیلم فجر نمایش داده میشود چه عنوانی جز سینمای فلاکت و بزهکاری میتوان گذارد؟
خون شد مردی که در ۵۰ سال پیش منجمد شده
مسعود کیمیایی در تمام طول این سالها همواره سعی کرده همان فیلم «قیصر» که ۵۰ سال پیش ساخت را تکرار کرده و هربار هم تاکید کند که قهرمان هایش همانهایی هستند که در آن سالها و در آن فیلم زندگی کردند. گویا اساسا زمان برای این فیلمساز به اصطلاح کهنه کار متوقف شده و اصلا تکان نخورده است! هربار که فیلمی ساخته مجددا سخنان تکراری برزبان آورده که مثلا «این بار به شدت خودم هستم» یا «این، فیلم من است» و یا من خودم را تکرار میکنم» و همچنین عناصری مثل انتقام و چاقو و لات بازی، موتیف اصلی فیلم هایش به شمار رفته و میرود.
حالا در فیلم «خون شد»، شخصیت اصلی، فردی به نام فضلی (سعید آقاخانی) است که از ناکجا آبادی میآید و قصد دارد با یافتن و جمع کردن برادر (سیامک صفری) و خواهرانش که هر کدام به دلیلی در دامی افتاده اند، در کنار پدر (اکبر معززی) و مادر (نسرین مقانلو) خانه و خانوادهاش را دوباره احیاء کند.
فضلی انگار همان خود قیصر است که برای انتقام خون خواهرش فاطی به سراغ برادران آب منگل میرود. اما فضلی کاری کارستانتر از قیصر انجام میدهد، خواهرش فاطی را نه تنها از شر شوهر خیانتکار و نانوایی قاچاقچی رها ساخته و آن دو نفر را با چاقو ناکار میکند که حتی به درمان اعتیاد خواهرش نیز اقدام کرده، برادرش را از تیمارستان بیرون آورده و خواهر دیگرش را هم نجات میدهد و بالاخره سند خانه را از چنگال باج گیرها و شرخرها خلاص کرده و به خانواده برمی گرداند! و البته در این مسیر هرکس هم که به اصطلاح دم پرش میآید را با چاقو میکشد.
به نظر میآید که مسعود کیمیایی هر چه در طول فیلمهای پس از انقلابش، خودش را نگه داشته بود که کمتر و کمتر از چاقو استفاده کند، این بار، دیگر گویا قصد داشته عقده چندین و چند ساله خودش را باز کند و تا میتوانسته در فیلمش صحنههای چاقو زنی و چاقو خوری و خون و خون ریزی گنجانده است.
فیلم «خون شد» تا اواسط خود تقریبا به جز همان دیالوگهای تکراری و خاص و برخلاف آثاری مانند «متروپل» و «قاتل اهلی»، لحظات کمیکی ندارد. اما از همان میانه فیلم و به خصوص از صحنههایی که برای دستیابی به سند خانه، مابین اهالی خانه و دار و دسته بنگاه معاملات املاک، دعوا و جار و جنجال به راه میافتد، مایههای کمیک در فیلم ظاهر شده، به تدریج زیاد میشود تا در سکانس پایانی به اوج خود برسد. چنانچه اگر چاقو و چاقوکشی از سکانس نهایی حذف شود، مثل کمدیهای اسلپ استیک یا بزن بکوبهای دهه ۳۰ و ۴۰ سینمای آمریکا که گروه زیادی همدیگر را با بشقابهای کیک مورد حمله قرار میدادند! در صحنه پایانی فیلم «خون شد» نیز افراد بسیاری در یک پاساژ و حتی بیرون آن، مشغول چاقوزدن به همدیگر هستند!!
خورشیدبچههای زیرزمین
دهمین فیلم بلند سینمایی مجید مجیدی در مقام کارگردان، پس از پروژه سنگین «محمد رسولالله»(ص) و فیلم «آن سوی ابرها» که در هندوستان ساخته بود، درباره کودکان کار و آرزوها و مشغلهها و معضلات آنهاست.
علی که خواهرش مرده، پدرشگریخته و مادرش در تیمارستان است به همراه تعدادی دیگر از کودکان و نوجوانان در یک انبار لاستیکهای ضایعاتی کار میکند. رئیسیک باند پخش مواد مخدر (علی نصیریان) از او میخواهد برای یافتن یک گنج یا زیرخاکی، در مدرسه کودکان کار ثبتنام کرده و از طریق زیرزمین آن مدرسه به محل دفن گنج برسد. علی در مدرسه کودکان کار به نام خورشید، با معلمی (جواد عزتی) مواجه میشود که خیلی هوای آنها را دارد و در کنار سه نفر دیگر از دوستانش، جستوجوی گنج را در شرایط بسیار دشوار و طاقت فرسا شروع میکند.
مجید مجیدی در فیلم «خورشید»، طبق عادت فیلمسازیاش، پروداکشن و تولید سختی را پشت سر گذارده و مثل همیشه سعی کرده کارگردانی قابل قبولی ارائه دهد. او همچنان علاقمند به دنیای کودکان و نوجوانان است و علیرغم کنار کشیدن بسیاری از فیلمسازانی که همپای او به سینمای کودک و نوجوان، آمدند و سپس رفتند و به ساخت آثار دیگری ولو در ضعیفترین شکل پرداختند اما مجید مجیدی هنوز در همان دنیای خودش مقاومت میکند، چنانچه حتی روایتش از زندگی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) نیز به دوران کودکی ایشان میپرداخت. شاید از ۱۰ فیلم مجیدی تنها اثرش که به دنیای کودک و نوجوان نمیپردازد، «بید مجنون» باشد.
اما فیلم «خورشید» دارای دو بخش تفکیک شدنی و مجزا از کار درآمده است و همین، فیلم را حتی در صحنههای تعلیق آمیزش از نفس میاندازد. یک بخش، قسمتهایی که علی و دوستانش در حال کند و کاو در زیرزمین هستند و بخش دیگر که گویا قرار است به پسزمینههای خانوادگی و شغلی هریک از بچهها بپردازد اما در مسائل حاشیهای درجا زده تا حدی که این قسمتها از خستهکنندهترین بخشهای کار از آب درمیآید. علیرغم آنکه صحنههای جستوجوی گنج بسیار باورپذیر و پرتعلیق به نظر میرسند.
مجیدی در «بچههای آسمان»، محل آزمون همه غیرت و همت پسر بچهای برای خریدن کفش خواهرش را تلاش برای سوم شدن در یک مسابقه دو قرار میدهد و حاصلش پاهایی ورم کرده است که ماهیهای قرمز کوچک به دورش میچرخند. اما اینک دیگر نه علی فیلم «خورشید» آن علی «بچههای آسمان» است و نه فضای داستان، آنچنان معصومانه و لطیف به نظر میرسد. علی اینک برای مرگ و زندگی خود و مادرش میجنگد تا بلکه از دخمهها و تونلهای تاریک زیرزمین قبرستان، گنج بدست آورده و بتواند خانهای برای اقامت مادرش تهیه نماید. حالا دیگر آن علی «بچههای آسمان» به زیرزمین رفته و در میان خاک و لجن و بوی تعفن به دنبال کمک برای خانوادهاش است! اگرچه درپایان کار، زنگ مدرسه خالی از دانشآموز را به صدا در میآورد!!