تاریخ: ۱۵:۲۷ :: ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
ناپدری به سراغ دختر 15 ساله مشهدی رفت

امروز که برای فرار از نگاه های هوس آلود به دنبال پناهگاهی امن می گردم حتی در خانه ناپدری ام نیز آرامش ندارم و با ترس و وحشت روزگار می گذرانم، می خواهم فریاد بزنم کسانی که برای فرار از مشکلات تنها طلاق را چاره کار می دانند هرگز فرزندان خود را از یاد نبرند چرا که آن ها قربانیان واقعی ماجرای طلاق هستند به طوری که ممکن است مانند من همه هستی و آینده خود را تباه کنند و ...

سرویس حوادث اقتصاد شمال ،دختر 15 ساله ای که گویی قطرات اشکش پایان ندارد با بیان این که کاش خجالت را کنار می گذاشتم و ماجرای مزاحمت های ناپدری ام را برای مادرم بازگو می کردم به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: فقط پنج سال داشتم که آخرین بوسه مادرم بر گونه هایم نقش بست و دستانم را برای همیشه رها کرد. او در حالی که برادر کوچک ترم را در آغوش می فشرد با چشمانی اشکبار به دنبال سرنوشت خودش رفت.

نامادری ام با کتک و تهدید مرا وادار می کرد تا «مادر» صدایش کنم ولی من علاقه ای به او نداشتم چرا که همواره کارهای سخت منزل را به من واگذار می کرد.

او لباس های کثیف را داخل تشت پلاستیکی بزرگی می ریخت و مرا در زمستان سرد مجبور می کرد با دستان کوچکم همه آن ها را چنگ بزنم وقتی شستن لباس ها تمام می شد و پایین شلوار خیس شده ام تا زانو یخ می زد او هیچ توجهی به اشک هایم نداشت و دوباره جارویی به دستم می داد تا خانه را تمیز کنم.

دوران کودکی من با این شرایط سخت درحالی سپری می شد که تنها دلخوشی ام بازی با اسباب بازی های دختر همسایه بود چرا که نمی توانستم درس بخوانم و پدرم قصد داشت هرچه زودتر مرا به خانه بخت بفرستد. در همین روزها بود که یکی از بستگان مادرم مرا برای پسرش خواستگاری کرد، با این که پدر رحیم وضعیت مالی خوبی داشت اما خواستگارم از نظر ذهنی عقب افتاده بود و من می دانستم اگر آن ها کمی پول کف دست پدرم بگذارند با این ازدواج موافقت می کند. خلاصه همین اتفاق افتاد و درحالی که من از شنیدن نام خواستگارم برخود می لرزیدم پدر و نامادری ام اصرار داشتند به عقد رحیم درآیم وقتی شرایط را این گونه دیدم به ناچار از منزل  فرار کردم و به منزل یکی از دوستانم پناه بردم ولی دو روز بعد خانواده دوستم نیز مرا بیرون کردند و من بعد از مدتی سرگردانی در خیابان به منزل مادرم رفتم چرا که قبلا یک بار به دیدار مادرم رفته بودم و نشانی او را یاد داشتم مادرم که از دیدن من شوکه شده بود بعد از شنیدن سرگذشتم با تردید پذیرفت که مدتی در کنار آن ها از فرزندانش نگهداری کنم تا او سرکار برود اما آن جا نیز محیط امنی نبود چرا که ناپدری ام معتاد بود و افراد لاابالی و خلافکار به منزلش رفت و آمد داشتند.

من هم درحالی مجبور به پذیرایی از معتادان بودم که نگاه های گناه آلودشان آزارم می داد. از سوی دیگر نیز ناپدری ام وقتی مشروب و  مواد مخدر مصرف می کرد در حالت غیر طبیعی مزاحم من می شد به طوری که از نگاه کردن به چشمان هوس آلودش وحشت می کردم از طرفی هم خجالت می کشیدم واقعیت ماجرا را برای مادرم بازگو کنم تا این که روزی با یکی از دوستانم درد دل کردم و او هم این موضوع را غیرمستقیم با مادرم درمیان گذاشت ولی مادرم نخواست آن را باور کند تا این که چند روز قبل وقتی دوباره ناپدری ام در آن حالت غیرطبیعی به سوی من آمد از ترس جیغ کشیدم به طوری که همسایگان با شنیدن سروصداهای من ماجرا را به  پلیس طلاع دادند و … شایان ذکر است تحقیقات در این باره با دستور سروان ولیان (رئیس کلانتری پنجتن مشهد) ادامه دارد.

print

پاسخی بگذارید