گروه: فرهنگی / شعر و ادب / فرهنگی
تاریخ: ۳:۰۲ :: ۱۳۹۷/۱۱/۰۶
یک. هر از گاهی که غول های بزرگ کتابخانه کوچکم را از نظر میگذرانم، یاد ایام گذشته می کنم و از خود میپرسم، واقعاً چه سرّی در آن سالهای سپری شده بود؟ روزگارانی که خواندن مفرحترین تفریح ما بود و هیچ نوش گواری جز خواندن نمیتوانست عطش روح عطشناک ما را فرونشاند.
سرویس فرهنگی اقتصاد شمال –حسین مسلم: زمانهای طلایی که روزها کش میآمدند و زمین و زمان دست به دست هم میدادند تا ریتم زندگی را آرام کنند و در اختیار تو بگذارند تا به دلخواهترین شکل ممکن با آن تا کنی. شبهای سرد و برفی زمستانی بود یا روزهای گرم و رخوتناک تابستانی، فرقی نمیکرد.
لحظات را در کنترل داشتی و میتوانستی همنشین و همدم غولهایی چون تولستوی و داستایوسکی و هوگو و… باشی و با آنها وقت گذرانی کنی. گاه ازخودم میپرسم که اگر کلاسیکهایی چند جلدی مثل «جنگ و صلح» و «بینوایان» و… را در آن روزگار عافیت نمیخواندیم، آیا مجال و حوصلهای برای خواندنشان در این وانفسای شتابزده مییافتیم؟
دو. طرفه آنکه خوب به یاد دارم «بینوایان» حجیم (نزدیک به دوهزار صفحه در دو جلد) با ترجمه درخشان مرحوم حسینقلی مستعان را در یک تابستان داغ ایام شباب بود که خواندم. مستعان نخستین مترجمی بود که به سراغ ترجمه این شاهکار از زبان اصلی در ایران رفت و انصافاً نیز از پس کار خوب برآمد و ترجمهای درست و آبرومند از این اثر گذاشت برای ما.
اینها را گفتم تا برسم به اتفاقی که از آن در عجبم و هماره و همچنان وامیداردم تا انگشت حیرت به دندان بگزم! ترجمهای از میان متعدد ترجمه های این اثر، خیلی اتفاقی به دستم رسید و به عادت مألوف شروع کردم به ورق زدن آن. اما هرچه بیشتر ورق میزدم، شگفتزدگیام بیش و بیشتر و کامم تلخ وتلختر میشد.
حافظه کند شده و نیم خفتهام در این سالها، به یک باره هوشیار شده بود و هرچه چشمانم در تعقیب جملهها پیش میرفت و صفحات را میکاوید، شگفتیام بیشتر میشد. ترجمه بشدت آشنا بود. کتاب را از صاحبش به امانت گرفتم و آن را به خانه بردم و شبانه نشستم به مقابله دقیقتر این نسخه با نسخه ترجمه مرحوم مستعان؛ عین به عین و البت با دستکاری دیباچه بسیار طولانی مستعان و برخی جملات-لابد برای ایز گم کردن- ترجمه همان ترجمه بود.
تعمیق در این ترجمه برای خواننده ترجمه مستعان شکی باقی نمیگذارد که کتاب چیزی نیست جز رونویسی از آن و ناخنک زدن به نتیجه عرقریزان روح آن خدابیامرز؛ که 70 و اندی سال پیش زیر نور چراغ موشی شبهای طولانی نشسته و ترجمهای آبرومند از این شاهکار جهانی برای خواننده ایرانی فراهم آورده است(آن هم بدون دسترسی به رایانه و کیبورد و انواع دیکشنریهای آن لاین و…) و چندین نسل از ایرانیها بینوایان را با ترجمه حسینقلی مستعان خواندهاند. ترجمهای که هیچ آدم منصفی نمیتواند منکر دقت و سختکوشی مترجم فقید آن باشد.
چنان که ابراهیم گلستان، این ترجمه را یکی از درستترین و امانتدارانهترین ترجمهها از ادبیات فرانسوی زبان دانسته است. نمیدانم آن مترجمی که با دستکاری در برخی جملات، بهزعم خود، قباله ترجمه را بهنام خود زده و خواسته سری میان سرها درآورد و ناشری که -با اطلاع یا بیاطلاع از این رونویسی!- مبادرت به چاپ آن کرده، پیش خود چه فکری کردهاند! مخلص آنکه سودای کتاب سازانی از این دست(که بهطور روزافزونی شمارشان بیشتر و بیشتر میشود) چه شهرت باشد، چه پول، چندان توفیری ندارد.
این پدیده نامبارک ریشه در آب گلآلود و تنه در فضای غبارآلود و سر در آسمان قمر در عقربی دارد که به این آدمها اجازه چنین دستاندازیهای فضاحت باری را میدهد، بیآن که آب در دلشان تکان بخورد و ککشان بگزد! اگر ما سازوکاری برای حسابکشی از چنین افرادی را داشتیم تا پاسخگوی اعمال خود باشند، بیگمان شاهد چنین دستیازیهای رقت باری نیز نمیبودیم.
منبع:ایران