شبهای قدر را شبهای نزول قرآن کریم مینامند و میهمانان خانه معبود این روزها را برای تقرب به میزبان غنیمت میشمارند و لحظه لحظهاش را در خانه مهربانترین مهربان بندگی میکنند و خضوع.
سرویس مذهبی اقتصادشمال ،او سرپرست گروهی از نمایندگان حبیب بن متنجب حاکم یمن بود که امیرالمومنین(ع) برای ابقا و بیعت گرفتنش از مردم یمن نامه نگاشته بود؛ میگویند پس از آنکه هیئت یمنى بیعت کردند، حضرت، ابن ملجم را دو مرتبه دیگر خواست و از او بیعت گرفت و این عمل ۳ بار تکرار شد. عرض کرد یاعلى چرا با من اینطور معامله میکنى؟ فرمود زیرا میبینم تو بیعت را نادیده خواهى گرفت و پیمان را خواهى شکست.شبهای قدر را شبهای نزول قرآن کریم مینامند و میهمانان خانه معبود این روزها را برای تقرب به میزبان غنیمت میشمارند و لحظه لحظهاش را در خانه مهربانترین مهربان بندگی میکنند و خضوع.
اما این روزهای ناب نزول قرآن مقارن است با وداع زمینیان با قرآن ناطق. و زمین و زمان سوگوار لحظات وداع…
گفته بود: «تو امیرالمؤمنین و وصىّ رسول خدا و وارث علوم او هستى. خداوند لعنت کند کسى را که انکار حق تو را بکند.» و تاکید کرده بود: «با تمام قوا و مردان زیرک در اجرای فرمانت حاضریم.»
اینها عرض ارادت کسی است که با شمشیرآغشته به زهر شهوت و کینه، عرش آسمانیترین مخلوق خدا را شکافت؛ ابن ملجم میخواندنش…
او سرپرست گروهی از نمایندگان حبیب بن متنجب حاکم یمن بود که امیرالمومنین (ع) برای ابقا و بیعت گرفتنش از مردم یمن نامه نگاشته بود؛ میگویند پس از آنکه هیئت یمنى بیعت کردند، حضرت، ابن ملجم را دو مرتبه دیگر خواست و از او بیعت گرفت و این عمل ۳ بار تکرار شد. عرض کرد یا على چرا با من اینطور معامله میکنى؟ فرمود زیرا مى بینم تو بیعت را نادیده خواهى گرفت و پیمان را خواهى شکست.
بررسی تاریخ نشان میدهد که ابن ملجم مرادی در سرپرستی زنی یهودی قرار داشت. روزی امام علی (ع) از اصل و تبار وی پرسید، ولی او در جواب به ذکر نام پدر کفایت کرد و امام فرمود: رسول خدا (ص) به من خبر داده که قاتل من فردی یهودی است.
ابن مجلم و شهادت حضرت علی (ع)
فرقه خوارج که به ظاهر در جنگ صفّین شکل گرفت، زخم تازه اى بر پیکر جامعه اسلامى بود. این گروه متعصب و پرخاشگر که نقاب تقوا و دیندارى بر چهره داشت، با عقاید و باورهاى عجیب و دور از منطق، همواره براى حکومت نو پاى امام على علیه السلام دردسرساز بودند و با فتنه انگیزى هاى پى در پى، مشکلات زیادى بر سر راه حاکمیتِ اسلام پدید آوردند؛ على (ع) پیوسته با فرستادن سفیرانى آن ها را دعوت به بازگشت مى نمود، ولى متأسفانه مؤثر نمى افتاد؛ از این رو چاره اى جز درگیرى با آنان ندید. آنها که همچنان بر لجاجت و عصیان خود اصرار مى ورزیدند، درنبرد سخت جنگ نهروان، به هلاکت رسیدند.
درمورد حضور یا عدم حضور ابن ملجم درجبهه امیرالمؤمنین درجنگ نهروان که با خوارج صورت گرفت، دو روایت است یکی اینکه وی درجنگ نهروان درجبهه مخالفین امیرالمؤمنین بود و ازهمان جنگ صفین راه خود را از ولایت جدا کرد و دیگری اینکه او باامیرالمؤمنین بود تا پس از پیروزی حضرت علی درجنگ خوارج، و پس از آن تحت تأثیر گریهها و ناراحتیهای خانوادههای کشته شدگان خوارج قرار گرفت و احساس کرد شاید او اشتباه میکند، و پس از مدتی علاقه وعشق او به قطام یکی از خانوادههای کشته شدگان خوارج منجر شد تا به خاطر او قصد کشتن علی علیه السلام را نیز بکند، دراین مورد چنین نقل شده است:
امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ صفین و واقعه نهروان هنگامی که از جنگ بازمی گشتند و نزدیک کوفه میرسیدند ابن ملجم جلوتر میرفت و به مردم خبر پیروزی حضرت را میداد. وارد کوفه شد تا اینکه به نزدیکی خانهٔ زنی به نام قطام بنت شجنه رسید. قطام اسامی کسانی که در نهروان کشته شدند را از عبدالرحمن پرسید. در کشتگان چند نفر از اقوام قطام بودند. قطام بسیار گریه کرد. ابن ملجم به قطام پیشنهاد ازدواج داد و قطام نیز پذیرفت و مهریه خود را کشتن علی بن ابیطالب، سه هزار دینار به همراه یک کنیز و یک غلام برشمرد. ابن ملجم خشمگین شد و قتل علی را گناه بزرگی خواند.
همچنین در برخی منابع تاریخی نیز آمده است عبدالرحمان بن ملجم یکی از فراریان گروه خوارج بود که پس از جنگ نهروان به مکه رفت و در آنجا بر ضد حکومت حضرت علی (ع) فعالیت میکرد. خوارج در جنگ صفین جزو لشکریان حضرت علی (ع) بودند و با معاویه میجنگیدند. آنها کم کم مخالفتشان را با جنگ نشان دادند. خوارج با اینکه طرفدار پایان جنگ بودند و خود عامل به وجود آمدن صلح با معاویه محسوب میشدند، اما پس از حکمیت و تعیین معاویه از طرف حکمیت – عمروعاص و ابوموسی اشعری – به عنوان خلیفه با آن مخالفت کردند. آنان از حضرت علی (ع) خواستند که دوباره با معاویه وارد جنگ شود؛ اما حضرت علی (ع) به پیمانی که داده بود وفادار ماند و پیشنهاد خوارج را نپذیرفت. از اینجا بود که خوارج به عنوان یک گروه معترض در برابر حکومت حضرت علی (ع) قرار گرفتند و جنگ نهروان را به وجود آوردند. در جنگ نهروان اغلب خوارج کشته شدند جز تعداد اندکی – از جمله عبدالرحمان – که به مکه فرار کردند. این گروه به مرور زمان گسترش پیدا کرد و دارای مذهب فکری و اعتقادی شد.
عبرت هایی برای شیعیان
عامل عمدهای که ابن ملجم را وادار به شهادت حضرت علی (ع) کرد، انحراف فکری و اعتقادی او بود. چون خوارج، حضرت علی (ع) را عامل نابسامانیهای مسلمانان و جایز القتل میدانستند که ابن ملجم جزو این گروه بود. از این رو عبدالرحمان در مکه تصمیم به کشتن حضرت علی (ع) گرفت و به همین منظور روانه کوفه، مرکز حکومت علی (ع) گردید. آنچه علاوه بر ناآگاهی و انحراف فکری ابن ملجم، او را به اجرای این تصمیم تشویق و ترغیب نمود، پیشنهادات و تحریکات قطام بود. قطام که دختر جوان و زیبایی بود، با خوارج همفکر بود. ابن ملجم به خاطر عقیده باطل و تفکر خارجیگری و در اثر تحریک قطام، حضرت علی (ع) را به شهادت رساند.
در واقعه به شهادت رسیدن امیرالمومنین به دست ابن ملجم عبرت هایی است که همواره باید مد نظر هر انسان با بصیرت و آگاهی قرار گیرد.
نخست اینکه هرچند به گواهی تاریخ، ابن ملجم عامل به شهادت رساندن امام بود، اما عامل اصلی حذف امام و ولی خدا از جامعه، یک «تفکر» بود. آنکه علی (ع) را به شهادت رساند، تفکری بود که ابن ملجم، تنها یک نمایندهٔ کوچک آن بود.
تفکری که منحصر به دوران امام علی نبود. بلکه هم در زمان پیامبر (ص) ریشههای آن بچشم میخورد و هم پس از امام علی (ع) در مقاطع مختلف تاریخی نقش غیر قابل انکاری در منحرف نمودن بسیاری از جریانات اسلامی حتی در دوران معاصر داشته است.
این تفکر همواره از شدت افراطیگری چهرهای زشت و مطرود از دین را به نمایش گذاشته و بحران آفرین بود است وافراط یعنی آنکه میخواهد جلوتر از امام خود حرکت کند.
تفکری که در نهایت بیتدبیری، قادر به تمایز میان دوست و دشمن نیست، اولویتهای جامعه اسلامی را تشخیص نمیدهد، تنها خود را معیار و ملاک دینداری میداند و به راحتی برچسب کفر بر دیگران میزند و آنها را از دایرهٔ اسلام خارج، و کمر به حذف هر که غیر خود میبندد و در نهایت حماقت، معادلات سیاسی را به نفع دشمنان اسلام تغییر میدهند.
یکی دیگر از مسایلی که میتواند در این واقعه بسیار عبرت آموز باشد، محل و نقطه انحراف کسی است که در وصف او گفته اوبودند: «و کان یسارع فی حوائج أمیر المؤمنین (علیه السلام) و خدمته،» یعنی او در کارهای حضرت از دیگران سبقت میگرفت و به ایشان خدمت میکرد.
آیت الله بهجت در ذیل این واقعه فرمودند: «همیشه از خدا بخواهیم که عاقبت ما را ختم به خیر کند.»
ایشان میفرماید که یک کسی یک عمری پروانۀ امامش میشود آخر سر امامش را میکُشد، این است که ابن ملجم مثل پروانه بود برای امیرالمؤمنین، به راستی این کدام عیب پنهان است که یک روزی رو میآید، این کدام ضعف ایمان است که یک روزی خودش را نشان میدهد، این کدام گناه استغفار نشده است که یک روزی پدر صاحب بچه را در میآورد، این کدام خوبی غرور یافته است؟
پی نوشت:
۱. البلاذری، انساب الاشراف
۲. رشاد، علی اکبر، دانشنامه امام علی (ع)
۳. شیخ مفید، الارشاد
۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار
۶. جعفر سبحانی، فروغ ولایت
۷. زندگانی امیرالمؤمنین، سید جعفر شهیدی
۸. التتمه فی تواریخ الأئمه (ع)، العاملی