روزی که در شبکه های اجتماعی با «ارسلان» آشنا شدم و تحت تاثیر جملات محبت آمیزش قرار گرفتم، هیچ گاه فکر نمی کردم همین آشنایی، رسوایی عجیبی به بار آورد و من نه تنها آبرویم را از دست می دهم بلکه زندگی ام هم متلاشی خواهد شد چرا که …
آنها در حالی با هم ازدواج کردند که «فرشید» هنوز شغلی نداشت و با پولی که پدرش میداد زندگی مشترکش را میگذراند. همین بیکاری و بلاتکلیفی زمینه دعوای گاه و بی گاه آنها شده بود. گاهی این درگیریها به کتک کاری هم میکشید.
عشق فراتر از این حرفهایی است که میزنند، نمیتوان به راحتی آن را تفسیر کرد. من بعد از 49 ساله عشق را تجربه کردم، شاید مدتش کم بود ولی دیگر هیچ آرزویی ندارم.
این مرد و برادرش بهروز که در دادگاه قبلی تبرئه شده است در غیاب من حسن را کشتند و جنازه اش را به بیابان بردند. وقتی حسن در باغ من کشته شد من در شهرستان بودم.
راز سقوط مرگبار مرد جوان از بالکن خانه یک زن بعد از 4سال فاش نشد و همسر صیغه ای زن جوان دیروز به اتهام قتل پای میز محاکمه ایستاد.
نمی دانم چگونه زندگی عاشقانه من در ورطه نابودی قرار گرفت و از مسیر واقعی خود خارج شد. روزگاری که من با زدن نقاب به چهره ام در تعقیب همسرم بودم تا راز دلسردی هایش نسبت به خودم را کشف کنم او منتظر فرزندی بود که …