جثه ضعیفی داشت و مدام در کمپ می خندید. وقتی به اتاق مسئول کمپ آمد 35 روز پاکی را تجربه می کرد. خودش را زهرا از محله شمال شهر بیرجند معرفی کرد، دستانش را به هم گره زد و بی مقدمه داستان زندگی اش را تعریف کرد. «شروع روزهای سیاه زندگی ام با مرگ پدرم رقم خورد، او معتاد نبود اما مادرم اعتیاد داشت و یکی از برادرانم را نیز معتاد کرد.