توسعه، "پروژه ای مهندسی" نیست بلکه "پروسه ای انسانی" است. متخصصان برنامهریزی دولتی در ایران دوست دارند هر چیزی را به "زبان عدد" و در قالب پروژه در آوردند.
علی اکبر قیومی ابرقوئی*:داستان تاریخی و طولانی برنامهریزی توسعه در ایران، یک “تراژدی” به تمام معناست.
حاصل کارکرد این ساختار عریض و طویل، نه تنها تخصیص کارآمد منابع عموماً نفتی و توسعه منطقی و متوازن کشور نبوده ؛ بلکه در حالتی برعکس، به اتلاف گسترده منابع و تعمیق نابرابریها نیز انجامیده است.
علیرغم نتایج مشهود و غیر قابل انکار حاصل از شکل و شیوۀ کنونی برنامهریزی توسعه در ایران، امروزه “تب” برنامهریزی در نظام اجرایی کشور به یک “اپیدمی” فراگیر تبدیل شده است و همه دستگاهها با سرعت و جدیت مشغول تدوین انواع برنامههایی هستند که گرچه خودشان نیز به تحقق آن امیدی ندارند اما شوربختانه کاری غیر از آن هم یاد نگرفته اند!
واقعیت آشکار آن است که رهبران عالی ایران و به تبع آنها مدیران میانی و استانی، “اسناد توسعه” را همچون “کتاب مقدس” و “نسخه شفابخش” برای برای انواع آلام اقتصادی و فرهنگی و … می بینند.
آنها مرتباً بر تولید انواع اسناد به عنوان یک “راهبرد بیبدیل” تأکید دارند و هر روز در مراسم رونمایی یا ابلاغ اسناد جدید، عکس یادگاری میگیرند. شیوع “سندروم سندنویسی” باعث شده است تا امروزه هر کدام از شهرستانها و بخشهای کشور نیز دارای چندین سند آمایشی و انواع برنامههای توسعه و چشم انداز و … در بخشهای گوناگون باشند.
اسنادی که اگر چه در بخشهای زیادی مشابهت و هم پوشانی داشته و “تکراری” هستند اما ارتباط معنادار و هدفمندی با یکدیگر نداشته و البته اکثریت غالب آنها در گوشه کتابخانهها بایگانی و “مختومه” میشوند. علاوه براین اقبال به “سند نویسی” در سطوح گوناگون مدیران ایرانی و اختصاص منابع مالی قابل توجه به این حوزه باعث شده تا بازاری بزرگ با این موضوع و تحت عناوینی “شیک” و با قالبهایی رنگارنگ شکل بگیرد. ناگفته پیداست در اینگونه بازارها متاسفانه به جای تخصص و خبرگی، مهارت در پروژه گرفتن و ارتباطات حرف اول را می زند.
واقعیت دردناکتر آنکه نظام اداری ایرانی، همچنانکه به سند نویسی “معتاد” شده است، به انحراف از برنامه نیز اعتیاد پیدا کرده است و این موضوع نشانگر آن است که علیرغم فضای تبلیغاتی حاکم، اساساً اعتقاد محکمی به اصل و اساس برنامهریزی وجود ندارد. برنامهها در اجرا به شدت متأثر از علائق شخصی، ناپایداری های سیاسی، تغییرات مدیریتی و اعمال نفوذ صاحبان قدرت هستند و معمولاً همانند “شیر بی یال و دم اشکمی” از آب درمیآیند که مولانا بدان اشاره می کند.
اما به راستی ایراد کار در کجاست؟ و چرا ما دچار این سیکل معیوب شدهایم که نه موفق به تولید برنامههایی ساخت یافته میشویم و نه آنکه در اجرایی ساختن همین اسناد، توفیقی به دست میآوریم؟
به نظر میرسد معضل اساسی ما به تلقی و تصور ما از اصطلاحات “دولت (حاکمیت)”، “توسعه” و “برنامه” باز میگردد که از ابتدای تأسیس، بر نظام اداری برنامهریزی توسعه کشور حاکم بوده و هست.
تصور غالب و حاکم از دولت، متأثر از مفهوم شرقی حکومت، “دولتی همه کاره” است که با درآمدهای سرشار نفتی میتواند رؤیاهای خود را محقق کند. چنین دولتی اساساً نیازمند به مردم نیست چراکه تصور میکند به تنهایی از ابزار و اقتدار لازم برای “اجرای منویات” خود برخوردار است و بنابراین و به طور طبیعی نسبت به جایگاه مردم و انواع و انبوه سرمایه هایی که در اختیار دارند بی توجهی میکند. پس نخستین فرض اشتباه، تصور قدرت و ثروت بی نهایت برای نهاد حاکمیت و بی نیازی آن از مردم است.
دومین پیش فرض حاکم، برابر دانستن معنای “توسعه” با احداث سازه و ابنیه است که شاید بتوان از آن به تصور “سخت” و مهندسی از توسعه یاد نمود. در حالی که توسعه اساساً فرآیندی نرم و زیباشناسانه است که نتیجه آن احساس بهتر از زندگی است. توسعه، “پروژه ای مهندسی” نیست بلکه “پروسه ای انسانی” است. متخصصان برنامهریزی دولتی در ایران دوست دارند هر چیزی را به “زبان عدد” و در قالب پروژه در آوردند. چراکه “تصور خطی” از توسعه دارند و به همین دلیل در نظام برنامهریزی ما اصالت با “اعداد” و ارقام است نه “انسان”.
آشکار است چنانچه دولت و حاکمیتی که “فروتن” نیست (یعنی ابعاد و اندازه های واقعی خود را ندانسته و متوهم است) چنین تصور معیوبی از توسعه داشته باشد، “برنامه های توسعه” نیز به “جداول تقسیم بودجه” فروکاسته خواهد شد.
نهایتا اینکه این شکل و شیوه از “برنامهریزی توسعه اقتصادی” باعث شده است تا چنانچه درآمدهای “دولت نفتی” دچار نقصان و نوسان شود، رؤیاهای توسعهای دولتمردان بر باد رود و اگر این منابع محقق شوند، شاهد انحرافهای بزرگ و تولید انواع رانت و فساد خواهیم بود که مانند “دوری باطل” در اقتصاد ایران تکرار میشوند.
*مدیر مرکز رشد در پارک علم و فناوری یزد