تاریخ: ۸:۳۳ :: ۱۴۰۲/۱۲/۰۷
لباس نو ایده کهنه اصلاح طلبان

اصلاح‌طلبان که این روز‌ها با یک اکثریت «روزنه‌گشا و میانه‌رو» با تبلیغات گسترده به میدان انتخابات آمده‌اند، خودشان را «مقابل اقتدارگرایان» معرفی می‌کنند.

به گزارش اقتصاد گستر شمال ،در وجه غیررسمی و پشت‌صحنه، برخی از نویسندگان‌شان نظام را متهم به دیکتاتوری می‌کنند و این تبلیغات در این انتخابات بیشتر هم می‌شود. اما تناقض آشکار آنجاست که همزمان با دیکتاتوری دانستن نظام، از دعوت گسترده دیکتاتوری به مشارکت در انتخابات، ناخرسندند! و در تناقضی دیگر می‌گویند برای «روزنه‌گشایی» آمده‌ایم، آن‌هم پس از سه دهه حضور در قدرت در زمان‌های پس از جنگ! یکی دیگر از همین تناقض‌های کثیر آن است که این روز‌ها به پیمایشی ملی که یک وزارتخانه همین دیکتاتوری منتشر کرده و به گمان آنان بسیاری از داده‌ها و نتایج آن علیه خود نظام است، با شور و اشتیاق و اعتماد و یقین.  استناد می‌کنند!  با این همه، اکنون به میدان آمده‌اند، هرچند حرف اصلی‌شان در این سال‌ها این است که نظارت استصوابی اجازه حضور نفرات اصلی ما را به انتخابات نداده است؛ و دیگر اینکه در زمان حضور در قدرت هم نتوانستیم ایده‌های اصلی خود را به پیش ببریم. در این نوشته به این ادعا‌ها پرداخته خواهد شد.

جریان اصلاح‌طلبی وقتی می‌گوییم «اصلاحات مرده است» سریع یاد گور و کفن و پل‌صراط می‌افتند و به آن‌ها برمی‌خورد، اما مرگ در اینجا وجه مثبتی است (پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم)، زیرا این حجم از هضم‌شدن در چارچوب قوانین کشور و موضع‌گرفتن مقابل تندرو‌های جریان اصلاح‌طلبی و علیه نافرمانی‌مدنی سخن‌گفتن، و فهرست روزنه‌گشا دادن، خودش اگر دست‌کم حیات دوباره نیست، و چیزی بر آنان نیفزوده است، پس چیست؟ و اگر نوعی عقلانیت و واقع‌گرایی نیست پس آن را چه می‌توان نامید؟ هرچند برای اصلاح‌طلبان که در زمان حضور در قدرت، همزمان با ریاست بر دولت و ریاست بر مجلس، اپوزیسیون نظام هم تشریف داشتند، این هضم‌شدن در نظام، منتی ندارد و منتی اگر باشد از جانب مردم است، به‌ویژه اکنون که اصلاح‌طلبان خود به صد زبان معترف‌اند پایگاه اجتماعی ندارند.

درواقع این نوعی تنفس دوباره است که سودی اگر دارد برای خود اصلاح‌طلبان است، نه برای مردم که چیزی برای مردم تغییر نکرده و اصلاح‌طلبان را شاید در همان لباس  و ظاهر ببینند.  از طرفی اصلاح‌طلبانی که با انتخابات قهر کردند که به گواهی عدد و رقم و حساب و کتاب فقط در بیانیه‌نویسی‌ها باقی مانده‌اند، هرگاه حتی اندکی احتمال پیروزی در انتخابات داده‌اند، از حضور دریغ نکرده‌اند، پس اکنون باید این قهر را در چیز دیگری جست‌وجو کرد.

یکی از ادعا‌های اصلاح‌طلبی در مقابل آنچه در بالا گفته شد، این است که می‌گویند: «مفاهیمی مثل دیکتاتوری و دموکراسی مدرج‌اند و ذومراتب. اینکه مهندسی شود و بعد بگویند بیایید این هم انتخابات! چنین چیزی پذیرفته نیست.». اما هربار که به ایشان گفته شود چرا می‌گویید مهندسی شده‌اید، با آنکه سه‌چهارم قدرت را شما به دست گرفتید، و این چیزی نیست مگر اینکه ظاهراً یا مهندسش قلابی بوده است یا مهندس از خودتان است، حقیقتاً پاسخ درخوری از ایشان شنیده نمی‌شود.  این مهندسی‌شدن که سال‌هاست بر زبان اصلاح‌طلبان است و اخیراً نیز به دور از اخلاق سیاسی با عبارت «خالص‌سازی» خود را شارژ می‌کنند، و در دو بخش نظارت استصوابی و برگزاری انتخابات قابلیت دارد، در سال ۸۴ منجر به پیروزی یک به‌ظاهر غیر‌اصلاح‌طلب شد که حال و روز این روزهایش نشان از ناممکن‌بودن فن مهندسی در مسائل اجتماعی دارد. در آن زمان با حضور شخصی مثل مرحوم هاشمی، بهانه نظارت استصوابی هم کمرنگ بود. دولت برگزارکننده انتخابات ۸۴ هم، دولت اصلاحات و رئیس‌جمهورش آقای خاتمی بود که هرچند برخلاف این روز‌ها در آن زمان با مرحوم هاشمی هنوز ناخوش و ناراست بودند، اما نه آن‌قدر که پیروزی رقیبش را مهندسی کنند. دولت کنونی نیز برگزاری انتخاباتش برعهده دولت اعتدال بود که اسمی بی‌مسمی بلکه کاذب را یدک می‌کشید و نوعی درهم‌ریختگی سیاسی را تابلوی خود کرده بود، اما در هرحال برگزاری انتخابات در دست اصولگرایان نبود. نظارت استصوابی نیز در انتخابات ۱۴۰۰ اگرچه برای اصلاح‌طلبان پررنگ‌تر از قبل بود، اما شخص خاتمی در حمایت از نامزد اصلاح‌طلبان بیانیه داد و این جز با امید به پیروزی نبود. پس ظاهراً نظام در بیشتر مواقع با مهندسی، شکست خورده یا اصلاح‌طلبان را بر سر کار  آورده است!‌

می‌بینیم که نوعی تمامیت‌خواهی در منش فکری اصلاح‌طلبان رسوخ کرده که هم مواضعی علیه آن دارند و هم حتی در تشکیلات جبهه اصلاحات چنان تمامیت‌خواهانه عمل می‌کنند که چنین تشتت و تفرقه‌ای بین خود افکنده‌اند. شاید این تمامیت‌خواهی یا به قول مسئول کمیته سیاسی حزب سازندگی، فاشیسمی که در جبهه اصلاحات حاکم شده برای آن است که بگویند ببینید وقتی می‌گوییم در کشور تمامیت‌خواهی هست، منظورمان این است!  اصلاح‌طلبان درون خود به تغییر بزرگی رسیدند. دعوا هم بر سر سهمی بوده است که از قدرت حزبی در تشکیلات فراتر از احزاب خود انتظار داشتند. تفاوت دیدگاه‌ها چندان مطرح یا آشکار نیست. بیانیه تندرو‌ها را اگر مانند ورق شفافی روی بیانیه میانه‌رو‌ها بتوان انداخت، جز چند خط و جمله تفاوتی نمی‌کند. دعوای درون‌گروهی آنان دعوای قدرت بود. یکی از مفاهیم سخن مولا که «اذا تغیر السلطان، تغیرالزمان» دقیقاً همین‌جاست. سلطان (قدرت) اصلاح‌طلبان که مدعی روشنفکری و مردم‌سالاری بود، از پرده برون آمد و به چیزی مثل داشتن حق بی‌چون‌وچرای ابلاغ نظر‌ها و نظریه‌های اصلاح‌طلبانه در یک جمع کوچک اطرافیان خاتمی، تغییر کرد. پس زمانه و روزگار آنان نیز تغییر کرد. این هرچه هست منتی بر مردم ندارد و روزنه‌ای نیست که بخواهند مقابل مردم بگشایند. کل آن، هوای قدرت است. «ای رفیقان! زین مقیل و زان مقال/ اتقوا ان‌الهوا حیض‌الرجال!» اصلاح‌طلبان سال‌ها همین هوا را با خود به فضای سیاسی کشور هم منتقل می‌کردند و می‌کنند. یعنی آنچه را که از سهم قدرت آرزو دارند و به آن نمی‌رسند، بهانه خروج از نظام و مخالفت‌ها قرار می‌دهند. در اینجا باید انگیزه‌ها شناخته شود، حتی اگر گفته شود در این روزنه‌گشایی، توافقی برای باقی‌ماندن در قدرت وجود داشته است.

می‌توان گفت آن‌ها اکنون برای پیوستن دوباره به جامعه، فقط جامه عوض کرده‌اند! «دیده‌ای خواهم که باشد شه‌شناس/تا شناسد شاه را در هر لباس»! اینچنین است که در هر زمانی هم نخبگان و آدم‌های اصلی‌شان فرصت حضور در قدرت را یافته‌اند و نظارت استصوابی حتی اگر با آن نگاهی که به آن دارند، عمل کرده باشد، فضای زیادی برای آنان باقی گذاشته و هم در زمان حضور در قدرت، تأثیر خود را گذاشته‌اند. چیزی که به آن نرسیده‌اند، «همه قدرت بالکل و تمام‌و‌کمال» بوده است که این دیگر از ملزومات دموکراسی است. برای رسیدن به تمامی قدرت، نظیر آنچه در کمیته مرکزی و دوستان نازی‌آبادی و اطرافیان چسبیده به خاتمی رایج شده است، راه دیگری باید.

print

پاسخی بگذارید