تاریخ: ۶:۴۷ :: ۱۴۰۰/۱۰/۰۴
کوتوله‌های سیاسی با «نفی واقعیت»

 چه اتفاقی در جامــعه ایران رخ داد که گزاره«دیگر نمی‌شود اینجا زندگی کرد» شکل گرفت و برخی نیز به آن دامن زدند؟

آرمان ملی- احسان انصاری: افزایش مهاجرت نخبگان و شکل‌گیری گزاره« دیگر نمی‌توان اینجا زندگی کرد» چه پیامدهایی برای پروژه توسعه و دموکراسی در ایران خواهد داشت؟ این سؤالی است که «آرمان ملی» در گفت‌وگو با دکتر بیژن عبدالکریمی نویسنده و استاد فلسفه مورد تحلیل و بررسی قرار داده است. عبدالکریمی از منتقدان جدیِ نگاه سیاسی به مقوله فرهنگ است و معتقد است باید رویکرد اونتولوژیک جایگزین رویکردهای تئولوژیک و ایدئولوژیک شود. او بر بازخوانی سنت فکری متفکرانی همچون علی شریعتی و احمد فردید تأکید می‌کند و رویکرد صاحب‌نظرانی چون عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان و محمد مجتهد شبستری نسبت به متون مقدس را مورد نقد قرار داده است. در ادامه گفت‌وگوی«آرمان ملی» با دکتر عبدالکریمی را می‌خوانید.  افزایش مهـــاجرت نخبگان به خارج از کشور به چه دلایلی صــورت می‌گیرد و این اتفاق چه پیامدهایی برای توسعه کشور خواهد داشت؟ نخبگان در توسعه کشور نقش مهمی دارند و به‌همین دلیل مهاجرت آنها برای جامعه پیامدهای منفی به همراه خواهد داشت. بدون سرمایه اجتماعی و مشارکت عمومی هیچ برنامه اصیل و جدی در زمینه توسعه یک جامعه محقق نمی‌شود. نخبگان نیز جزئی از سرمایه‌های انسانی کشور هستند. نکته قابل‌تأمل این است که به‌تازگی نخبگان مالی و اقتصادی نیز از کشور مهاجرت می‌کنند و سرمایه‌های اقتصادی به کشورهایی مانند ترکیه و کشورهای اروپایی و آمریکا منتقل می‌شود.

در چنین شرایطی ما هم سرمایه‌های علمی، انسانی و اقتصادی خود را از دست می‌دهیم و هم سرمایه‌های اجتماعی را. این اتفاق یک‌روند ضد توسعه است. ادامه این وضعیت جامعه ایران را از نظر علمی، انسانی و اقتصادی فقیرتر می‌کند که این وضعیت برای امنیت ملی ما خطرناک است. متأسفانه برخی، مسائل کشور را بیشتر از جنبه نظامی می‌بینند و به همین دلیل از فشارهایی که نظام سلطه بر جنبه‌های دیگر جامعه ایران وارد می‌کند غافل شده‌اند. سرمایه اجتماعی و علمی یکی از مسائلی است که گفتمان انقلاب نسبت به آن بی‌تفاوت شده است. به همان شکل که ما موظف هستیم از مرزهای خود دفاع کنیم، اجازه ندهیم بیگانگان خاک ایران را تصرف کنند و باید از امنیت مرزهای خود محافظت کنیم به همان اندازه نیز باید از سرمایه‌های ملی که سرمایه‌های علمی، انسانی و اقتصادی را دربرمی گیرد دفاع کنیم. واقعیت این است که گفتمان انقلاب با این سرمایه‌ها ساده اندیشانه برخورد کرده و در مقاطعی نیز بی‌تفاوت بوده است.   درحالی‌که میزان مهاجرت نخبگان به دلایل مختلف افزایش پیـــدا کرده برخی نیز به‌صورت محسوس و نامحسوس کســـانی که وضعیت موجود را نمی‌پذیرند تشویق به مهاجــرت می‌کنند. چرا برخی تلاش می‌کنند صورت مسأله را پاک کنند و به شکلی رفتار کنند که مشکل از تفکــر و نگاه نخبگان جامعه است؟ یکی از مشکلات اصلی در این زمینه این است که جهان اسلام به‌طورکلی و ازجمله ایران فاقد یک چارچوب معرفت‌شناسانه، انسان شناسانه و وجود شناسانه برای زیست در جهان معاصر بوده است. ما آمادگی فکری و نظری برای مواجهه به زندگی در جهان معاصر را نداشته‌ایم. این وضعیت هم با جهان مدرن وجود داشت و هم با جهان پسامدرن. ما نه موفق شدیم با «مدرنیته متقدم» خود را سازگار کنیم و نه با تحولات اخیر که از آن به‌عنوان «مدرنیته متأخر» یاد می‌شود.

اگر نخستین شکاف تمدنی ما در مواجهه با مدرنیته شکل گرفت دومین شکاف تمدنی ما در مواجهه با جهان پسامدرن بود. متأسفانه گفتمان انقلاب تلاش کرد فقدان مواجهه فکری، فلسفی و پدیدارشناسانه با جهان معاصر را با نظام الهیاتی و ایدئولوژی سیاسی جبران کند. درصورتی‌که به هیچ وجه نمی‌توان جای خالی تفکر حکمی و فلسفی را با ایدئولوژی، فقه و سیاست پر کرد. نکته دیگر اینکه گفتمان انقلاب فاقد گفتمانی بود که بتواند با «سوبژه» مدرن ارتباط برقرار کند. لذا «سوبژه» مدرن یا انسانی که به ارزش‌های مدرن تعلق دارد که خود را نه باارزش‌های بومی و بلکه باارزش‌های جهانی و مدرن که البته هژمونی آن با غرب است نتوانست با گفتمان انقلاب ارتباط برقرار کند. گفتمان انقلاب باید به‌جای گفتمان «دافعه» از گفتمان «جاذبه» استفاده می‌کرد. کسانی که در چنین شرایطی عنوان می‌کنند افرادی که وضعیت موجود را قبول ندارند بهتر از کشور بروند در واقع«غلط زیادی» می‌کنند. اینکه من در این خاک به دنیا آمدم عطیه و لطف الهی است. کشور و سرزمین هر فردی مانند مادر آن فرد است. این موضوع ربطی به مشکلاتی که مردم با آن مواجه هستند ندارد. هر فردی تنها می‌تواند در کنار مادر خود به آرامش دست پیدا کند. شاید در جای دیگر افرادی باشند از مادر فرد جوان‌تر و زیباتر باشند اما هیچ‌کس نمی‌تواند جای نفس مادر را برای یک فرد بگیرد. من با این کشور، سرزمین و فرهنگ نسبت‌هایی دارم. درگذشته نیز محمدرضا شاه این حرف اشتباه را زد که هرکسی می‌خواهد از این کشور برود. این حرف زشت و ضد ملی است و کسانی که چنین اظهاراتی را بیان می‌کنند درنهایت بدترین برخوردها با آنها صورت می‌گیرد. این ادبیات گفتمان انقلاب نیست، بلکه گفتمان کوتوله‌های سیاسی است که در پشت انقلابی گری دروغین پنهان‌شده‌اند و چنین اظهاراتی را بیان می‌کنند.

چرا گفتمان انقلاب نتوانسته با جهـــان مدرن خود را تطبیق بدهد؟ آیا این گفتمان به دلیل چالش‌های درونی با چنین وضعیتی مواجه بود و یا فشارهای بیرونی اجازه چنین کاری را به این گفتمان نداده است؟ در اینکه نظام سلطه فشارهای زیادی وارد آورده تردیدی وجود ندارد. نظام سلطه عظیم‌ترین و ناجوانمردانه‌ترین فشارهایی که امکان داشت به یک کشور وارد شود را به گفتمان انقلاب و ایران وارد کرد و در این موضوع هیچ تردیدی وجود ندارد. بحث درواقع یک نوع آسیب‌شناسی داخلی است. گفتمان انقلاب فاقد مفاهیمی بود که بتواند همه ملت را حول آن جمع کند. به همین دلیل نیز شاهد هستیم که صادق‌ترین و دلسوزترین افراد به دلایل مختلف از صحنه خارج ‌شده‌اند. به‌عنوان‌مثال اگر ما به وضعیت روسای جمهوری پیشین دقت کنیم متوجه می‌شویم که روسای جمهور گذشته از صحنه سیاسی کنار گذاشته‌ شده‌اند. من فکر می‌کنم ازجمله ضرورت‌های امنیت ملی ماست که این فلش را برگردانیم و بکوشیم دوباره رویکرد جاذبه را در گفتمان انقلاب تقویت کنیم که البته کار دشواری خواهد بود و تا حدودی دیر شده است.   در چنین شرایطی چه باید کرد؟  در ابتدا باید دو مسأله را از هم تفکیک کرد. هر زمان که از تغییر گفتمان صحبت می‌شود برخی گمان می‌کنند منظور این است که باید با غرب سازش کنیم. این افراد تلاش می‌کنند موضوع را سیاسی کنند درحالی‌که من یک بحث فلسفی می‌کنم. جای فلسفه و تفکر حکمی در این زمینه خالی است و هیچ‌چیز نمی‌تواند جای آن را پر کند. گفتمان انقلاب اگر می‌خواهد به مسیر خود ادامه بدهد و آسیب‌های کنونی را پشت‌سر بگذارد حتما باید به یک گفتمان بدیل بیاندیشد وگرنه شکست خواهد خورد.   این گفتمان بدیل دارای چه ویژگی‌هایی است؟ یکی از ویژگی‌های آن این است که حول وفاق ملی شکل بگیرد و بتوانیم همه ملت را حول پاره‌ای از ایده‌ها جمع کنیم. در چنین شرایطی می‌توانیم جهت مهاجرت را برعکس کنیم. امیدوارم روزی فرابرسد که مردم دیگر کشورها به ایران مهاجرت کنند و اینجا را شایسته یک زندگی انسانی ببینند و نه اینکه نخبگان و سرمایه‌های ملی این کشور رهسپار کشورهای دیگر و غربت شوند.

به باور برخی جامعــه شناسان در شرایط کنونی ما با پدیده‌ای جامعه‌شناختی مواجه هستیم که نخبگان در درون کشور نیز احســاس غربت می‌کنند. دلیل این موضوع چیست؟  با این عده موافقم و معتقدم با چنین پدیده‌ای مواجه هستیم. اکثر نخبگان ما در یک فضای گفتمانی زندگی می‌کنند که با جهان مدرن پیوند خورده است. این در حالی است که گفتمان انقلاب متأسفانه نتوانسته با این نخبگان ارتباط برقرار کند. به همین دلیل این گفتمان باید تغییر کند. ما همواره با دو نوع کوتوله سیاسی مواجه هستیم. کوتوله‌های سیاسی در «پوزیسیون» و کوتوله‌های سیاسی در «اپوزیسیون.» اینها مانند تیغه یک قیچی عمل می‌کنند که شکاف اجتماعی را تا جایی زیاد کرده‌اند که این فضای ذهنی برای برخی به وجود آمده که دیگر نمی‌توان در این کشور زندگی کرد.

این‌ یک نوع توهم است. این کشور سرشار از زندگی است و در همه نقاط آن زندگی و امید موج می‌زند. من منکر مشکلات و بحران‌ها نیستم و معتقدم مشکلاتی وجود دارد که در برخی زمینه‌ها جدی است. با این‌وجود نقاط قوت زیادی در کشور داریم و هنوز زندگی موج می‌زند. در این کشور سرمایه عظیم انسانی وجود دارد که یک منبع امیدبخش به شمار می‌رود. متأسفانه نادانان به کمک قدرت‌های خارجی تلاش می‌کنند صحنه را مدام سیاه و سیاه‌تر کنند. برخی در گفتمان انقلاب نیز به این عده کمک می‌کنند و فضا را تیره‌وتار می‌کنند. من فکر می‌کنم در بین عده برخی نفوذی نیز وجود دارند. این عده تلاش می‌کنند فضای کشور دائمأ یک فضای امنیتی، بسته، پلیسی و بگیروببند باشد. هدف این عده نیز این است که گفتمان انقلاب را بد جلوه بدهند. این کار را نیز به نام دفاع از انقلاب و اسلام انجام می‌دهند. در چنین شرایطی نیروهای انقلاب باید هوشیار باشند و هوشیارتر از گذشته عمل کنند. امروز شرایط بسیار حساس شده است.

چه اتفاقی در جامــعه ایران رخ داد که گزاره«دیگر نمی‌شود اینجا زندگی کرد» شکل گرفت و برخی نیز به آن دامن زدند؟ هوشمندی بیگانگان و قدرت‌های وابسته به‌نظام سلطه و جنگ رسانه‌ای که در این زمینه شکل گرفت در ایجاد این گزاره نقش داشته است. این در حالی است که به گمان من ما این جنگ رسانه‌ای را باخته‌ایم. ما به مسائل انسانی توجه نداشته‌ایم و مسائل را تنها از سطح سخت و سخت‌افزاری مشاهده کرده‌ایم. ما فکر کردیم تنها می‌توان با منطق امنیتی و نظامی همه مشکلات را حل کنیم و به جنبه نرم و نرم‌افزاری که با علوم انسانی ارتباط پیدا می‌کند توجه نکردیم و علوم انسانی را تحقیر کردیم. نخبگان مدت‌هاست در حوزه علوم انسانی هشدار داده‌اند. بااین‌وجود این هشدارها جدی گرفته نشده است. شرایط امروز به نحوی دنبال شده که امنیت ملی ما به خطر افتاده است. ادامه این روند امنیت ملی ما را به خطر خواهد انداخت. کسانی که به این کشور و انقلاب عشق می‌ورزند و خود را متعهد به ارزش‌های انقلاب، خون شهدا و فداکاری جانبازان می‌دانند نباید اجازه بدهند کوتوله‌های سیاسی فضای کشور را به سمت خشونت و سرکوب و انسداد هدایت کنند. ما باید تلاش کنیم فضا را بازکنیم.

توصیه من این است که نباید از گشوده شدن فضا هراس داشت. گشوده شدن فضا می‌تواند منجر به تحولات عمیق شود و وحدت ملی ما را در برابر نظام سلطه تقویت کند. بدون تردید بسته شدن فضای کشور به مهاجرت بیشتر نخبگان دامن می‌زند و باعث می‌شود سرمایه‌های مادی و معنوی کشور از بین برود.   یکی از دلایلی که پروژه توسعه در کشوری مانند افغانستان به‌صورت کامل متوقف شد حذف و جنــگ بین نخبگان این کشـــور بود. آیا مهاجرت و خالی شدن صحنـــه کشـور از نخبگان می‌تواند شرایطــی را به وجود بیاورد که پروژه توسعه و دموکراسی در ایران کمرنگ یا متوقف شود؟ بله، این خطر و نگرانی برای من هم وجود دارد. اگر قرار است نخبگان فکری، علمی و حتی اقتصادی از کشور بروند و به نیروهای انسانی توجه نشود نمی‌توان انتظار توسعه داشت. ما برای تربیت همه نخبگان جامعه هزینه‌های گزافی را پرداخت کرده‌ایم. این در حالی است که بسیار سهل و ساده این نیروها از کشور مهاجرت می‌کنند و جذب کشورهای دیگر می‌شوند. باید بپذیریم که بدون نیروی انسانی نخبه توسعه امکان‌پذیر نیست. توسعه یک امر دولتی نیست و نمی‌تواند توسط دولت صورت بگیرد.

توسعه نیازمند عزم و وحدت ملی است و اگر این وحدت ملی شکل نگیرد ما نمی‌توانیم به توسعه دست پیدا کنیم. البته وحدت ملی تنها شرط توسعه نیست اما یکی از مهم‌ترین آنهاست. ما با مشکلات ساختاری مواجه هستیم که در قبل از انقلاب نیز وجود داشته است. برخی از مشکلات ما ریشه چند صدساله دارد. در شرایط کنونی نیز گفتمان انقلاب و دولت آقای رئیسی باید مواجهه پدیدارشناسانه با مسائل داشته باشند و واقعیت‌ها را به همان شکل که وجود دارد ببینند. نباید از آرمان‌ها و ایدئولوژی‌ها به‌سوی واقعیت‌ها حرکت کرد، بلکه باید از واقعیت‌ها به سمت آرمان‌ها حرکت کرد. اگر به واقعیت‌ها پشت کنیم واقعیت‌ها از پشت به ما خنجر می‌زنند. امروز موانع بزرگی در جامعه ایران برای مواجهه با واقعیت‌ها چه در میان «پوزیسیون» و چه در میان «اپوزیسیون» وجود دارد. ایدئولوژی و سیاست زدگی فضا را آکنده کرده است. در چنین شرایطی ما نیازمند یک مواجهه عقلانی هستیم. قبل از این مواجهه عقلانی نیز ما باید پدیده‌ها و مسائل جامعه را به همان شکلی که وجود دارد ببینیم. ما باید از واقعیت‌ها کمک بگیریم که ما را در حل مسائل کمک کند.

print

پاسخی بگذارید