درگیری و نزاع خیابانی بین چند جوان رنگ خون گرفت و بابک در ۱۶ سالگی به جرم قتل روانه زندان شد اما با بخشش و رضایت اولیای دم به زندگی بازگشت.
سرویس حوادث:داستان بابک اما از دعوایی بچگانه شروع شد. نزاع و درگیری که پس از چند کشوقوس با جنایت پایان یافت. پسر ۱۶ساله با چاقو جوان بیستوچهارسالهای را به قتل رسانده بود. تقریبا همه دوستان و بچهمحلهای هر دو طرف دعوا هم صحنه قتل را دیدهبودند. همین امر باعث شد بابک چند ساعت پس از آن درگیری خونین از سوی پلیس دستگیر شود. اواسط مهرماه سال٨٩ بود. بابک از مدرسه به خانه آمد، تلفنش زنگ خورد و بعد از مکالمه کوتاهی از خانه خارج شد.
آنطور که خودش میگوید چندنفر از دوستانش با بچههای محله پایینی درگیر شده بودند و او هم برای کمک به آنها رفت. دعوای شدیدی بین بچهها درگرفتهبود، اما قتل چند ساعت بعد در محله دیگری رخ میدهد: «ساعت ٩ شب بود که در مسیر خانه بودم، چند نفری به من حمله کردند، برادر بزرگتر یکی از بچهها بود، میخواست از من انتقام بگیرد.
نمیدانم در آن میان چه کسی چاقوی بزرگی دست من داد، من هم با همان چاقو یک نفر را زدم.» بابک بلافاصله از سوی پلیس دستگیر شد و به جرمش هم اعتراف کرد. دادگاه او را گناهکار تشخیص داد و حکم قصاص صادر کرد. وقتی خبر حکم قصاصش را شنید، هنوز ٢٠ سالش نشده بود.
بابک باورش نمیشد که به همین زودی به آخر خط رسیده است. با این حال، خانواده بابک همهجوره از او حمایت میکردند، اما او روحیهاش را از دست داده بود. حکم بابک هم چندبار در دیوانعالی نقض شد. در همین گیرودار بود که جمعیت امام علی(ع) به این پرونده ورود کرد. داروندار شان را فروختند اما نتوانستند مبلغ کل رضایت را جور کنند. اما در آخر این سازمان مردمنهاد بود که با کمک خیرین موفق شد بقیه پول را که ٢٠٠میلیون تومان بود را پرداخت کند تا رضایت اولیایدم جلب شود. البته خانواده مقتول شرط مهمی داشتند، آنها به پدر و مادر بابک پیغام دادند که از شهرشان کوچکنند و به جای دیگری بروند.
آنها هم این شرط را قبول کردند.زمستان سال ٩٧ بابک بعد از ٩سال از زندان آزاد شد، بلافاصله هم همراه خانواده از شهرشان کوچ کردند. حالا بابک همراه خانوادهاش زندگی میکند، اما بر اثر مشکلاتی که برای پدر و خانوادهاش ایجاد کرده، سخت پشیمان است: «پدر و مادر بازنشسته هستند. آنها الان باید با خیال راحت استراحت میکردند، نه اینکه در اثر بیفکری من همه زندگیشان را از دست بدهند و در شهر غریب مستاجر باشند.» بابک این روزها مشکلات دیگری هم دارد؛ او با اینکه میخواهد کمک خرج خانه باشد، اما هنوز نتوانسته جایی مشغول کار شود: «وضع کار که خوب نیست، اما چندجایی هم که پیدا شد، وقتی فهمیدند من سابقه دارم؛ عذرم را خواستند.»