یادداشت اختصاصی به مناسبت روز جهانی زن
تاریخ: ۱۰:۳۹ :: ۱۴۰۰/۱۲/۰۵
قصه شمسی و رنگ سبز کبود

طعم تلخ کتک و بوی شوری خون آنچه که نباید برای زنان عادی شود.

بهاره نوری
نمی دانم وقتی رومینا دختر گیلانی که داس پدر گردنش را برید آیا درد کشید یا نه، اصلا نمی دانم وقتی اکبرخرمدین جسد دخترش را در حمام تکه تکه می کرد آیا چاقویش تیز بود یا نه .اما خوب می دانم شمسی  دختر همسایه وقتی از برادرش کتک می خورد تن سفیدش سبز کبود می شد؛شما شمسی رانمی شناسید او دختر زیبایی بود هنرمند و باادب وقتی پدرو مادرش مردند برادرش کتکش می زد و او را از خانه بیرون می انداخت روزها کنار در خانه می نشست و شبها توی حیاط نشسته می خوابید چند ماه هم نشده مرد؛ آنقدرها بزرگ نبودم که بدانم ازچه ، می گفتند مریضی بدی گرفته است و مرده است .

هنوز توی خاطراتم قدبلندش را یادم هست سه تای قد من می شد او ؛حتی یادم هست برایم پیراهن گل گلی دوخته بود که زیرش چین می خورد و من همیشه توی حیاط با آن می چرخیدم و موهایم را باد می دادم .شمسی که سالهاست مرده است اما برادر و زنش هنوز زنده اند و زندگی می کنند.
۲-نرگس را هم خوب یادم هست حتی جای کلید روی سرش را که شوهرش فرو کرده بود را به من نشان داده بود من حتی جایش را با دست لمس کردم مثل چاله بود ؛جای بخیه های روی دستش که چاقو خورده بود را هم دیده بودم نرگس می گفت مادر شوهرش او را دوست ندارد و شوهرش سرش هوو آورده است و می گوید طلاقت می دهم تا بروی؛اما او رویی برای برگشتن به خانه نداشت شاید دیگر راهی نداشت؛یک روز از نرگس خبری نبود گویا کتک بدی خورده بود هر جور بود یا نبود شوهر طلاقش دادو به زور از او خواست که مهریه اش را ببخشد .حالا سالها از آن زمان گذشته است و نرگس هنوز با چاله روی سرش و بخیه های روی دستش زندگی و کار می کند .
۳-اعظم اما داستانش قدری متفاوت است شوهرش بچه دار نمی شود او جوان است و زن دوم شوهرش،  ۲۰ سال از شوهرش کوچکتر است بعضی روزها کتک بدی از شوهرش می خورد همیشه می گفت یک روز فرار می کند و به زادگاهش بر می گردد اما وقتی برادرش به شوهرش زنگ زدو گفت خون خواهرم حلال است برایت، از این کار منصرف شد .می گفت شوهرم بدبین است و فکر می کند وقتی که نیست کسی را به خانه راه می دهم اما این چنین نیست .زنهای همسایه هم حرف اعظم را تایید می کردند آنها می گفتند شوهرش شیشه می کشد و توهم می زند.مدتها از او خبر نداشتم پیش خودم فکر می کردم شاید نیتش را عملی کرده و به زادگاهش برگشته است اما اینطور نبود یک روز که برگشت کبودی صورتش کمرنگ تر شده بود می گفت چاره ای ندارم تا با شوهرم بسازم .

زنان پیرتر همسایه می گفتند صبوری کن یک روز شوهرت می میرد و حقوقش به تو می رسد و تو زندگی ات را می کنی آنها خودشان را مثال می زدندکه سالها کتک می خوردند اما هنوز سرپا بودند اما شوهرشان مرده بود .اعظم هنوز هم با شوهرش زندگی می کند .
من نمی دانم چطور طعم کتک می تواند برای زنی عادی شود که حتی دیگر در موردش حرف هم نزند ؛ اما می دانم هنوز هم زنان و دختران زیادی هستند مثل شمسی ،مثل رومینا،مثل نرگس و حتی اعظم ، که زندگی ومرگشان بوی شوری خون می دهد و طعم درد کتک برای همین امیدوارم روزی جهان عاری از خشونت علیه زنان شود.
۲۵نوامبر روز جهانی منع خشونت علیه زنان گرامی باد

print

پاسخی بگذارید